شکوفه های گیلاس

شکوفه های گیلاس

مرد تنهای شب
شکوفه های گیلاس

شکوفه های گیلاس

مرد تنهای شب

یکی بود یکی نبود

یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. چوپانی مهربان بود که در نزدیکی دهی، گوسفندان را به چرا می برد.

یک روز چوپان شروع کرد به فریاد: آی گرگ آی گرگ. وقتی مردم خود را به چوپان رساندند دریافتند که گرگی آمده است و یک گوسفند را خورده است.

پس مردم ده تصمیم گرفتند پولهای خود را روی هم بگذارند و چند سگ گله بخرند. از وحشی ترین ها و قوی ترین سگ ها را …

چوپان نیز به آنها اطمینان داد که با خرید این سگها، دیگر هیچگاه، گوسفندی خورده نخواهد شد. اما پس از خرید سگ ها، هنوز مدت زیادی نگذشته بود که دوباره، صدای فریاد “آی گرگ، آی گرگ” چوپان به گوش رسید. مردم دویدند و خود را به گله رساندند و دیدند دوباره گوسفندی خورده شده است. ناگهان یکی از مردم، که از دیگران باهوش تر بود، به بقیه گفت: ببینید، ببینید. هنوز اجاق چوپان داغ است و استخوانهای گوشت سرخ شده و خورده شده گوسفندانمان در اطراف پراکنده است !!!

یکی از آنها پیشنهاد داد که از این پس وقتی داستان “چوپان دروغگو” را برای کودکانمان نقل می کنیم باید برای آنها توضیح دهیم که هر گاه خواستید گوسفندان، چماق، و سگ های خود را به کسی بسپارید، پیش از هر کاری در مورد درستکاری او بررسی کنید و مطمئن شوید که او دروغگو نیست.

اما معلم مدرسه که آنجا بود و حرفهای مردم را می شنید گفت: دوستان توجه کنید که ممکن است کسی نخست “”راستگو”" باشد ولی وقتی گوسفندان، چماق و سگ های ما را گرفت وسوسه شود و دروغگو شود.بنابراین بهتر است هیچگاه “”گوسفندان”"، “”چماق”" و “”سگ های نگهبان”" خود را به یک نفر نسپاریم.

عکس پس زمینه ببر

نام تو اولین قسم پاک عالم است
ایمان تو شبیه قدم هات محکم است

نامت ز کودکی به لب ما ترانه بود
عباس عشق بود؛ علم ها بهانه بود

هر جا نبرد بود تو مرد خطر شدی
ضرب المثل برای دل پر جگر شدی

ای سایه سار عالمیان پرچم شما
ای تکیه گاه پیر و جوان پرچم شما

نامت کلید بود و در بسته باز شد
عباس گفتم و همه جا چاره ساز شد..
حسن_کردی


مردم دوست ندارند شکست بخورند و شکست هم نخواهند خورد. مردم آزاد جنگ را شروع نمی کنند، اما شروع که شد، هرگز اسلحه شان را زمین نمی گذارند، حتی وقتی شکست بخورند. این کار از گله های انسانی که همه شان پیرو یک پیشوا هستند برنمی آید.
به همین سبب است که گله های انسانی در عملیات ها پیروز می شوند و مردمان آزاد در نبردها. خواهید دید که جز این نیست، آقا.
: جان استاین بک


چیزی که از من خواستی جز دل بریدن نیست

چیزی مخواه از من که در اندازه ی من نیست

دنبال آرامش مگرد ای رود سرگردان

چیزی که در دریا نباشد در تو قطعا نیست

گاهی برای گریه کردن بس که تنهایی

جایی برایت بهتر از آغوش دشمن نیست

پیراهنم روزی گواهی می دهد پاکم

ای عشق خیلی وقت ها پاکی به دامن نیست

در عشق باید پر تحمل بود و دور اندیش

پروانه گشتن چاره اش جز پیله کردن نیست


نامم غرور بود و تو را در میان جمع
از بخت تیره رنگ، صدا می‌زدند سنگ


دیوانه نبودی نه به اندازه کافی

هر شب ننشستی که خیالات ببافی

بی حدّی غم، شوق رسیدن به تو را برد

هرگز نشود اشک به دیدار ، تلافی !

بعد از تو نفهمید کسی حرف دلم را

من ماندم و یک سینه پر از حرف اضافی

من ماندم و یک حسرت و یک قصه ی کوتاه

من ماندم و یک خنده و یک گریه و یک آه
فرق است میان من و تو ساده بگویم
من بنده ی مضمونم و تو بند قوافی ...
: سید تقی سیدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد