بدی ِ کسی رو فراموش نمی کنم.. نه این که انتقام جویی باشم.. نه هرگز! فقط نمی خوام دوباره به غلط چنین مهره ی سوخته ای رو آدم حساب کنم
نمیشود که شوی یک دمی فراموشم
تویی که شهد لبت با ترانه مینوشم
برای از تو نوشتن همیشه کم دارم
برای از تو سرودن همیشه میکوشم
تو شهد آب حیاتی که بی تو می میرم
تو سکر جام شرابی که با تو میجوشم
حکایت من و خواجه تفَال و غزلست
همو که داد ز غصه ،نجاتمان ،دوشم
همیشه طفل دبستان خط لب ها شم
همیشه آرش عشق کمان ابروشـم
عجب مدار پلنگی به چنگ ،آهو داشت
عجیب این که پلنگی به چنگ آهوشم
همیشه در دل خود جاودانه می سوزم
اگر چو آتش زرتشت سرد و خاموشم
از آن دمی که گرفتم تو را در آغوشم
هـنوز پـیرهنم را نشـسته می پوشم