شکوفه های گیلاس

شکوفه های گیلاس

مرد تنهای شب
شکوفه های گیلاس

شکوفه های گیلاس

مرد تنهای شب

شعر

بغلم کـــــــردن و هی ناز کشیدن، ممنوع!

دست دور کمرم حلقـــــــه، اکیــدآٌ ممنوع!

روی زانـــــــــو بنشینی و به صدها ترفند

از لبم مزه ی گیـــــلاس چشیـدن، ممنوع!

مثل یک مار که اطراف طــــــــلا می لغزد

تو در آغوش من این گونه خزیـدن، ممنوع!

مرغ عشق منی! آواز بخوان، ولولــه کـن

پـر پـــــرواز من! از لانه پریـــــــدن ممنوع!

باغبانی و منـم غنچه خوش رنگ و لعـاب

غنچه را دست زدن، جامه دریدن، ممنوع!

چهره ام گل، بدنم گـل و سروپا همه گل

گل برایــــــم ز سر کوچه خریدن، ممنوع!

عصر یک جمــــعه بیا بهر مــــلاقات ولی

عکس گل بنفش

سر ساعت به قـــــرارم نرسیدن ممنوع!

ادامه نوشته

شعر

تو را دل برگـــــزید و کار دل شک برنمی دارد

که این دیوانه هرگز سنگ کوچک برنمی دارد

تو در رویـــــــای پروازی ولی گویا نمی دانی

نـــــخ کوتاه دست از بادبــــــادک برنمی دارد

برای دیــــــــــدن تو آسمان خم می شود اما

برای من کـــــــلاهش را مترسک برنمی دارد

اگر باخنده هایت بشکنی گاهی سکوتش را

اتاقــــــم را صــــــدای جیرجیرک برنمی دارد

بیا بگذار سر بر شانه های خسته ام یــک بار

اگــــر با اشک من پیراهنت لـــک برنمی دارد

ادامه نوشته