شکوفه های گیلاس

شکوفه های گیلاس

مرد تنهای شب
شکوفه های گیلاس

شکوفه های گیلاس

مرد تنهای شب

عاقد

عاقد دوباره گفت: وکیلم..؟. . . پدر نبود
ای کاش در جهان ره و رسم سفر نبود
گفتند: رفته گُل. . .نه. . .گُلی گُم. . . دلش گرفت
یعنی که از اجازه ی بابا خبر نبود
هجده بهار منتظرش بود و برنگشت
آن فصل های سرد که بی دردسر نبود
ای کاش نامه، یا خبری، عطر چفیه ای
رویای دخترانه ی او بیشتر نبود
عکس پدر، مقابل آیینه، شمعدان
آن روز، دور سفره به جز چشم تر نبود
عاقد دوباره گفت: وکیلم..؟. . . دلش شکست
یعنی به قاب عکس امیدی دگر نبود
او گفت: با اجازه ی بابا بله، بله
مردی که غیر خاطره ای مختصر نبود..!
پروانه نجاتی​​​​​

عشق بی حاصل

در عجبــَــم از کار خــــدا...
تــــو را آفریـد و انتظار
یکتــا پــَرستی دارد از مـــن

ادامه نوشته

لبخند

دوستی تعریف میکرد که صبح یک زمستان سرد که برف سنگینی هم آمده بود مجبور شدم به بروجرد بروم… هوا هنوز روشن نشده بود که به پل خرم آباد رسیدم… وسط پل به ناگاه به موتوری که چراغ موتورش هم روشن نبود روبرو شدم…

عکس پس زمینه کیانو ریوز

به سمت راست گرفتم ، موتوری هم به راست پیچید… چپ، موتوری هم چپ… خلاصه موتوری لیز خورد و به حفاظ پل خورد و خودش از روی موتور پرت شد تو رودخونه… وحشت زده و ترسیده، ماشین رو نگه داشتم و با سرعت رفتم پایین ببینم چه بر

ادامه نوشته