شکوفه های گیلاس

شکوفه های گیلاس

مرد تنهای شب
شکوفه های گیلاس

شکوفه های گیلاس

مرد تنهای شب

اعتماد بنفس ۲

اعتماد بنفس ۲

4- با جسم خود خوب رفتار کنید.
اگر عاشق خود هستید و شیفته انسانیت خود گشته اید، باید به شکلی احساس خود را نسبت به خود نمایان سازید.
چگونگی رفتار شما با جسم خودتان، بیش از هر چیز دیگری، میزان خود شیفتگی شما را نشان می دهد.
اگر واقعاً خودتان را دوست داشته باشید، از هر آنچه که به جسم و تن شما آزار می رساند و به سلامت و تندرستی شما لطمه وارد می کند، دوری می جویید. از موهبت ها و نمعت های الهی در حد اعتدال و درست استفاده کنید. خدا هم ریاضت های افراطی را کاملاً نفی فرموده است.
تمرین: امروز ( و از امروز به بعد) با جسم خود خوب رفتار کنید.

والپیپر گربه

5- سلامت باشید.
اعتماد به نفس شما تا حد فراوانی به میزان سلامت جسم و روح شما بستگی دارد.
شرط سلامتی، رهایی است. باید هر آنچه را که به شکلی فکر و ذهن شما را مشغول داشته است و احساسات و عواطف شما را درگیر خود نموده، رها کنید.
برای سلامتی خود برنامه ای عالی تنظیم کنید و این تندرستی، جنبه فراگیر داشته باشد؛ سلامت جسم، سلامت روح، سلامت ذهن.
در هر شرایطی به سلامتی و تندرستی خود، بیش از هر چیز توجه کنید.

6- بیماری یعنی: نیاز به جلب توجه دیگران
اعتماد به نفس در کسانی فوق العاده چشمگیر است که خودشان را خیلی خوب می پذیرند.
یعنی در درون، خود را تأیید کنید. انسان بودن خود را پاس می دارند و از توانایی رشد و پیشرفت و خلاقیت و نواندیشی خود لذت می برند و از خود رضایت خاطر دارند.
کسانی که اعتماد به نفس عالی دارند، در درون، شیفته هستند و به خوبی به نیازها، احساس ها و تندرستی خود توجه دارند.
اما کسانی که خودشان نسبت به خود چنین محبت و توجهی ندارند؛ نیاز پیدا می کنند که این خلاء را از جانب شخص یا اشخاص دیگر پر کنند.
شخصی که مورد تأیید خود باشد و به نیازهای جسمی و روحی خود توجه دارد، خیلی کم به بیماری مبتلا می شود. چنین شخصی حتی فکر بیماری شدن یعنی نیاز به جلب توجه دیگران هم در ذهنش راه پیدا نمی کند.
اما فرقی نمی کند که بیماری ها واقعی باشند یا نه؛ در هر حال علت اصلی این رفتار نیاز به جلب توجه و محبت دیگران است. قبل از بیماری از خودتان مراقبت کنید. به خودتان عشق بورزید و به خود و نیازهای خود عمیقاً احترام بگذارید و توجه کنید.
حتی در لحظات بیماری هم، خودتان از خودتان دلجویی کنید و برای خود، خیر و سلامتی دعا کنید.

7- فداکاری بیش از حد، عدم توجه به خود
باید توجه داشت که ما زمانی می توانیم واقعاً انسان فداکار و مثمر ثمری برای دیگران باشیم، که «خود» باشیم.
اگر شما می خواهید به دیگران روحیه بدهید و یا اعتماد به نفس آن ها را افزایش دهید، باید خودتان روحیه عالی داشته باشید و داشتن روحیه عالی، به « توجه به خود» نیاز دارد.
اگر می خواهید کسی را راهنمایی کنید باید خودتان با توجه به نیازها و انگیزه های خود، همانطور باشید.
فداکاری و مادران:
مفهوم فداکاری، بیش از همه برای مادران بد جا افتاده است. مادران اغلب به نیازهای خود بی توجهند. سلامتی و استراحت خود را نادیده می گیرند و همه چیز را برای فرزندان خود، فدا می کنند.
جالب آنکه فکر می کنند اگر اینگونه باشند مادر فداکارتر و بهتری هستند.
مادری که نسبت به خود بی قید و بی توجه است و تمام دقت و انرژی خود را صرف بچه ها می کند، خیلی زود بیمار و بی روحیه و خسته می شود و در نتیجه زمانی می رسد که به جای فداکاری در حق بچه ها، آن ها را به زحمت و دردسر می اندازد یعنی عملاً طول عمر فداکاری خود را کاهش می دهد.
شما با توجه به خود هم اعتماد به نفس را در خود افزایش می دهید و هم به فرزند خود خودباوری و خود اتکایی و توجه به خود را می آموزید.
فداکاری برای دوستان و فداکاری در محیط کار، خدمت به دیگران و رفع نیازهای دیگران، امری پسندیده و بسیار شایان ستایش است اما به شرط آنکه به خود لطمه نزنید.
فداکاری واقعی:
فداکاری با مفهوم نادرست آن، نه تنها شما را از توجه به خود و نیازهای خود بازمی دارد، بلکه دیگران را هم به شما وابسته ساخته، خودباوری و خود اتکایی آن ها را تا حد قابل ملاحظه ای کاهش می دهد.
شما با فداکاری نادرست و بیش از حد خود، افرادی ضعیف النفس و ضربه پذیر را تربیت می کنید که مسلماً در جامعه دچار مشکل خواهند شد و این گناه شماست.
حمایت بیش از حد از یک فرد نه تنها خود شکنی است بلکه در واقع، از بین بردن دیگران است. اگر می خواهید واقعاً و به مفهوم درست کلمه فداکار باشید، باید هم به نیازها و عواطف خود توجه کنید و هم به دیگران.

تمرین:
از خود مراقبت کنید که بیش از اندازه از دیگران حمایت نکنید.
فداکاری را در حد اعتدال و به مفهوم درست آن انجام دهید. یادتان باشد؛ چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است.

اعتماد بنفس ۱

اعتماد بنفس ۱

عتماد به نفس در 10 روز

والپیپر گربه

1- به خودتان عشق بورزید.
شرط اساسی اعتماد به نفس خود شیفتگی است.
و اساسی ترین مانع اعتماد به نفس، خود شکنی است.
برای آینده اعتماد به نفس داشته باشید باید خود شیفته گردید. باید عاشق جسم و روح خود باشید و برای رسیدن به این خود شیفتگی باید شناخت و درک درستی از خویشتن خویش داشته باشید.
برای خودشیفتگی همین بس که بدانید انسانید. اشرف مخلوقاتید، تجلی کائناتید. شاهکار خداوندید. بین این همه آفریده، جماد، نبات، جاندار و بیجان، شما شایستگی انسان بودن را پیدا کرده اید و برترین موهبت های الهی یعنی قدرت و اراده و اختیار و توانایی های ذهنی فوق العاده به شما داده شده است.
شما در حقیقت برگزیده آفریدگان خدایید.
شما بر تمام این جهان، تسلط دارید. شما قدرت خلاقیت و نوآوری داردی. شما قادرید دگرگون شوید و به شیوه ای کاملاً نوین به دنیا بنگرید.
در حقیقت، مقدمه عشق به خود، عشق الهی است.
وقتی از خود بیزاریم، از همه بیزاریم و وقتی به خود عشق می ورزیم، جهان نیز در چشم ما دوست داشتنی می آید.
«تمرین»
هم اکنون جلوی آینه بروید. خود را دوستدارانه نگاه کنید و از صمیم قلب به خود بگویید:
تو را دوست دارم چون تو برتر از فرشته ها هستی.
تو را دوست دارم چون تو برگزیده آفریده های خدا هستی.
تو را دوست دارم چون تو تجلی کائنات هستی.
تو را دوست دارم چون روح خدا در تو جاری است.
تو شایسته ستایشی چون خداوند ستوده تو را آفریده است. تو را دوست دارم.
هر روز حداقل یکبار این تمرین را جلوی آینه انجام دهید.

2- از خود به خوبی یاد کنید.
شما باید با خود صادق باشید.
جنبه های منفی و جنبه های مثبت خود را توأماً در نظر بگیرید اما به جنبه های مثبت، توجه بیشتری داشته باشید تا با تکیه بر آن ها توان و انرژی بیشتری برای مقابله با جنبه های منفی پیدا کنید.
تفکر مثبت، خود اساس هر موفقیت است.
خیلی ها فکر می کنند تفکر مثبت یعنی ندیدن واقعیت ها و چشم بستن از بدی ها اما اینطور نیست.
نگرش اول شما، باید یک نگرش عمومی باشد.
نگرش بعدی، باید به نکات مثبت بیشتر توجه کنید.
تمرین: برای خود یک آگهی تبلیغاتی تهیه کنید.
تا به حال دقت کرده اید که برای تبلیغ هر چیزی،فقط بر نکات مثبت آن تأکید شود؟
یک آگهی تبلیغاتی بسازید: 1- امتیازات و قابلیت های خود را بنویسید. 2- با زبان خود بنویسید و تعریف کنید. 3- با صدای بلند در خلوت هر روز بخوانید.

والپیپر گربه

3- خود را تشویق و ستایش کنید.
به خاطر کوچکترین کار خوبی که انجام می دهید، خود را ستایش و تشویق کنید.
چرا وقتی کار خوب و درستی انجام می دهید، برای خود کف نمی زنید؟ و به خود آفرین نمی گویید؟ انجام همین کارهای به ظاهر ساده که ممکن است در نظر شما بی معنی و بیهوده هم باشند، رشد اعتماد به نفس شما را تسریع می کند.
هیچ کدام از کارهای مثبت خود را کوچک و بی اهمیت، تلقی نکیند.
خداوند فرموده که به خوبی های ما، حتی اگر ذره ای باشد، پاداش می دهد و هرگز در سنت الهی، اجر نیکوکاران ضایع نمی شود.
اگر توجه به کارهای نیکو و پاداش دادن به آن ها سنت خداست، ما هم که جانشین خدا در روی زمین هستیم، باید از این سنت پیروی کنیم.
هیچ کدام از کارهای درست خود را بی پاداش نگذارید. حتی، به صورت تحسینی ذهنی و لبخندی ظاهری هم که شده، خود را تشویق نمایید(ادامه دارد)

یکی بود یکی نبود

یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. چوپانی مهربان بود که در نزدیکی دهی، گوسفندان را به چرا می برد.

یک روز چوپان شروع کرد به فریاد: آی گرگ آی گرگ. وقتی مردم خود را به چوپان رساندند دریافتند که گرگی آمده است و یک گوسفند را خورده است.

پس مردم ده تصمیم گرفتند پولهای خود را روی هم بگذارند و چند سگ گله بخرند. از وحشی ترین ها و قوی ترین سگ ها را …

چوپان نیز به آنها اطمینان داد که با خرید این سگها، دیگر هیچگاه، گوسفندی خورده نخواهد شد. اما پس از خرید سگ ها، هنوز مدت زیادی نگذشته بود که دوباره، صدای فریاد “آی گرگ، آی گرگ” چوپان به گوش رسید. مردم دویدند و خود را به گله رساندند و دیدند دوباره گوسفندی خورده شده است. ناگهان یکی از مردم، که از دیگران باهوش تر بود، به بقیه گفت: ببینید، ببینید. هنوز اجاق چوپان داغ است و استخوانهای گوشت سرخ شده و خورده شده گوسفندانمان در اطراف پراکنده است !!!

یکی از آنها پیشنهاد داد که از این پس وقتی داستان “چوپان دروغگو” را برای کودکانمان نقل می کنیم باید برای آنها توضیح دهیم که هر گاه خواستید گوسفندان، چماق، و سگ های خود را به کسی بسپارید، پیش از هر کاری در مورد درستکاری او بررسی کنید و مطمئن شوید که او دروغگو نیست.

اما معلم مدرسه که آنجا بود و حرفهای مردم را می شنید گفت: دوستان توجه کنید که ممکن است کسی نخست “”راستگو”" باشد ولی وقتی گوسفندان، چماق و سگ های ما را گرفت وسوسه شود و دروغگو شود.بنابراین بهتر است هیچگاه “”گوسفندان”"، “”چماق”" و “”سگ های نگهبان”" خود را به یک نفر نسپاریم.

عکس پس زمینه ببر

نام تو اولین قسم پاک عالم است
ایمان تو شبیه قدم هات محکم است

نامت ز کودکی به لب ما ترانه بود
عباس عشق بود؛ علم ها بهانه بود

هر جا نبرد بود تو مرد خطر شدی
ضرب المثل برای دل پر جگر شدی

ای سایه سار عالمیان پرچم شما
ای تکیه گاه پیر و جوان پرچم شما

نامت کلید بود و در بسته باز شد
عباس گفتم و همه جا چاره ساز شد..
حسن_کردی


مردم دوست ندارند شکست بخورند و شکست هم نخواهند خورد. مردم آزاد جنگ را شروع نمی کنند، اما شروع که شد، هرگز اسلحه شان را زمین نمی گذارند، حتی وقتی شکست بخورند. این کار از گله های انسانی که همه شان پیرو یک پیشوا هستند برنمی آید.
به همین سبب است که گله های انسانی در عملیات ها پیروز می شوند و مردمان آزاد در نبردها. خواهید دید که جز این نیست، آقا.
: جان استاین بک


چیزی که از من خواستی جز دل بریدن نیست

چیزی مخواه از من که در اندازه ی من نیست

دنبال آرامش مگرد ای رود سرگردان

چیزی که در دریا نباشد در تو قطعا نیست

گاهی برای گریه کردن بس که تنهایی

جایی برایت بهتر از آغوش دشمن نیست

پیراهنم روزی گواهی می دهد پاکم

ای عشق خیلی وقت ها پاکی به دامن نیست

در عشق باید پر تحمل بود و دور اندیش

پروانه گشتن چاره اش جز پیله کردن نیست


نامم غرور بود و تو را در میان جمع
از بخت تیره رنگ، صدا می‌زدند سنگ


دیوانه نبودی نه به اندازه کافی

هر شب ننشستی که خیالات ببافی

بی حدّی غم، شوق رسیدن به تو را برد

هرگز نشود اشک به دیدار ، تلافی !

بعد از تو نفهمید کسی حرف دلم را

من ماندم و یک سینه پر از حرف اضافی

من ماندم و یک حسرت و یک قصه ی کوتاه

من ماندم و یک خنده و یک گریه و یک آه
فرق است میان من و تو ساده بگویم
من بنده ی مضمونم و تو بند قوافی ...
: سید تقی سیدی

مادر

مادر... ناب ترین دلبر دنیا

عکس نوشته عاشقانه

من اگر دل بدهم ، دل نشکستن بلدی ؟

تا ابد مال تو باشم تو نرفتن بلدی ؟

ﺑﻠﺪی ﺗﻜﻴﻪ ﻛﻨﻢ ﺟﺎ ﻧﺰﻧﻰ رد ﻧﺸﻮی ؟

ﻣﻦ اﮔﺮ ﺷﻜﻮه ﻛﻨﻢ دﺳﺖ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺑﻠﺪی ؟

ﺑﻠﺪی دل ﺑﺒﺮی ﻋﺸﻮه ﻛﻨﻰ ﻧﺎز ﻛﻨﻰ؟

ﻏﻴﺮ از اﻳﻦ ﻫﺎ ﺗﻮ ﺑﮕﻮ ﻧﺎز ﻛﺸﻴﺪن ﺑﻠﺪی ؟

ﺧﻮاﺳﺘﻢ ﺷﺎﻋﺮ ﭼﺸﻤﺖ ﺑﺸﻮم ﭘﺮﺳﻴﺪی

ﺑﻴﺘﻰ از ﻋﺸﻖ ﺑﮕﻮ ﺷﻌﺮ ﺳﺮودن ﺑﻠﺪی؟

ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﺳﻮژه ی ﻧﻘﺎﺷﻰ اﻣﺮوز دﻟﻢ.

ﺑﻨﺸﻴﻦ ﭘﻠﮏ ﻧﺰن ﺧﻮب ﻧﺸﺴﺘﻦ ﺑﻠﺪی ؟

دو ﺳﻪ ﺧﻄ ﻋﺸﻖ ﺑﺮای دل ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻨﻮﻳﺲ.

همه ی دار و ﻧﺪارم ﺗﻮ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﺑﻠﺪی؟️

خسته ام مثل

خستـــــــــــــه ام مثل جوانی که پس از سربازی

بشنــود یــــــــــــــــک نفـر از نــامــزدش دل بــرده

مثـل یــک افـســــــر تحقـیـــــــــق شـرافـتـمـنـدی

کـه بـه پـــــــــــرونده ی جــُـرم پسرش بـــرخورده


خستــــــــــــه ام مثل پسر بچه که درجای شلوغ

بین دعــــــــــــوای پـدر مـادر خود گـم شده است

خستـه مثل زن راضـی شده به مهــــــــــــر طلاق

که پس از بخت بدش سوژه ی مردم شده است


خستــــــــــــه مثـل پـدری کـــــــــه پسر معتـادش

غـرق در درد خمـاری شـده فـریـــــــــــــــــــاد زده

مثل یــــــــــک پیرزنـــــــی که شده سربار عروس

پســـــــــرش پیـش زنـش بـر ســـــــــر او داد زده


خستـــــــــــه ام مثـل زنی حاملــــــه که مـاه نهم

دکتـــــــرش گفته به درد سرطان مشکوک است

مثـــــــــل مردی که قسم خـــــــورده خیانت نکند

زنش اما به قســــــــم خوردن آن مشکوک است


خستـــــــــه مثل پــــــــدری گوشه ی آسایشگاه

کـه کسـی غیـر پـرستـــــــــار سراغش نــــــــرود

خستـــــــــــه ام بیشتر از پیـر زنــــــــی تنهـا کـه 

عیـــــــــد باشد نــــــــــوه اش سمت اتاقش نرود


خستــــــــه ام کاش کسی حـال مرا می فهمید

غیـر از این بغض که در راه گلو سد شده است

شـده ام مثل مریضــــــــی که پس از قطع امید

در پی معجــــــــزه ای راهی مشهد شده است