شکوفه های گیلاس

شکوفه های گیلاس

مرد تنهای شب
شکوفه های گیلاس

شکوفه های گیلاس

مرد تنهای شب

شعر

گفت آن سالار اقلیم شهود
بر روانش باد صد عالم درود
گرد دلهای بنی آدم اگر
حزب شیطان را نبودی کر و فر
دیده شان دیدی ملایک را عیان
سیر کردندی زمین و آسمان

ادامه نوشته

حکایت من

حکـــــــــــــــــــــایت من…

حکایت کسی بود که عاشق دریا بود اماقایقـــــــــــــــــــــی نداشت…

دلباخته سفر بود اما همسفـــــــــــــــــــــر نداشت…

حکایت کسی بود که زجر کشید اماضجـــــــــــــــــــــه نزد…

زخم داشت اما ننالیـــــــــــــــــــــد…

گریه کرد اما اشک نریخـــــــــــــــــت…

حکایت من حکایت کسی بود کـــــــــــــــــــــه…

پر از فریاد بود اما سکوت کرد تا همه ی صداها را بشنـــــــــــــــــــــود

برای من نه

 برای من

براى من تأسف نخورید، چون لیاقت زندگى کردن را دارم و راضى ام.

ناراحت آدم هایى باشید که به خودشان مى پیچند و از همه چیز شاکى اند.

آنها که روش زندگى شان را مثل مبلمان خانه دائم عوض مى کنند،

همینطور دوستان و رفتارشان را، پریشانى شان دائمى است

و به همه کس سرایتش مى دهند، از آنها دورى کنید.

یکى از کلمات کلیدى آنها، عشق است.

از آنان که ادعا دارند هر آنچه مى کنند دستور خداست هم بپرهیزید،

چرا که نتوانسته اند آنطور که مى خواستند زندگى کنند،

براى من تأسف نخورید، چون تنهایم...

سوختن در آب، غرق شدن در آتش / چارلز بوکفسکی

ادامه نوشته

تقدیم به مادرم

تقدیم به مادرم

عکس نوشته عاشقانه

سردم شـــــده بدجـــــــــــور عزیزم بغلم کن

یـــــــخ کـــــردم از این سوز دمادم بغلم کن

تا باد مــرا با خــــــــود از این کوچــــه نبرده

بی دغــــــدغه با دغدغه محکــــــم بغلم کن

دنیــــا همه مشتــــــــاق تو هستند ولی تو

با وسعت شوق همـــــــــه عالــــم بغلم کن

شدشایعه غم خورده دراین کوچـه یکی را

تا آن کـــــــــه نبلعیــــــــده مرا هم بغلم کن

این شهر همه در پـــــــی حرفند و حسودند

آهستـه و پیوسته و کــــــم کــــــم بغلم کن

از لطف تو هــــــر بی سـر و پایی شده آدم

امیـــــد که من هـــــــــم شوم آدم بغلم کن

من داوطلب آمـــــــده ام تا که بمیــــــــــــرم

اینجـــــــــاست همان خط مقـــــدم بغلم کن

گیریـــم که پیش از همه با این عمل زشت

رفتیـــــم جهنــــم ... به جهنــم !!! بغلم کن

حتی بشود محشر عظمـــــــــی همـه دنیا

ای رهبـــــــــر دل های معظـــــــم بغلم کن

انکحــــت و زوجت دلــــــــم عاقـــد و شاهد

ای عشق شدم من به تومحرم بغلم کن...!

ادامه نوشته

باران

 باران و عشق

سرخ و غلیـــــظ در شریانم وزیده ای

شعرست یا جنون به زبانم وزیده ای؟

مثل نسیم نیمـــــــهء مرداد ماه گرم

در ظهــر چشمهای جوانم وزیده ای

من گم شدم درست زمانی که آمدی

تو از کـــــدام سمتِ جهانم وزیده ای؟

مثل بهــــــــــــار، آمدنت ناگهانی است

در من بدون آنکه بــــــــدانم وزیده ای!

این بارچندمست که من عاشقت شدم؟

این بار چندمست به جـــــانم وزیده ای؟

حرفی بزن که شعر شود در دهان من

حــــــــــــالا که باز در هیجانم وزیده ای

باران و عشق حــادثه ای آسمانی اند

باران گرفتـــــــه است گمانم وزیده ای

ادامه نوشته