-
چادر
دوشنبه 27 اسفند 1403 18:41
با ۵ مدل چادر مشکی شیک و جدید آشنا شوید چادر یکی از پوشش های متداول بین خانم های محجبه ایرانی است. این پوشش زیبا مدل های متنوعی دارد و سلیقه طیف گسترده ای از خانم ها با سنین مختلف را پوشش می دهد. مدل های مختلف چادر را می توان با پارچه های متنوعی دوخت. خانم های محجبه، در گذشته تنها از چادرهای ساده ایرانی استفاده می...
-
لذت؟
یکشنبه 26 اسفند 1403 18:35
مخاطب خاص مادرم مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ سالهاش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلیهای خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد. به محض شروع حرکت قطار پسر ٢۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد. او دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس میکرد فریاد زد: پدر نگاه...
-
رمضان ماه توبه
یکشنبه 26 اسفند 1403 14:48
جوانى در بنى اسرائیل زندگى مى کرد و به عبادت حق تعالى مشغول بود روزها را به روزه و شبها را بنماز و طاعت ، تا بیست سال کارش همین بود تا که یک روز فریب خورده و کم کم از خدا کناره گرفت و عبادتها را تبدیل به معصیت و گناه کرد و از جمله گنه کاران قرار گرفت و در این کار بیست سال باقى ماند یک روز آمد جلو آئینه خود را ببیند،...
-
شعر
شنبه 25 اسفند 1403 15:50
کاش جای بوسه اش می ماند بر پیشانی ات با خدا بودن نشان از مِهر می خواهد نه مُهر! یاسر قنبرلو روﺳﺮﯼ ﻭﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ، ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻋﯿﻨﮏ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﺩﺳﺘﻪ ﮔﻞ ﻏﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ! ، ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﭘﺸﺘﮏ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﮐﻔﺶ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﯼ ، ﻗﺎﻟﯽ ﻋﻼﻣﺖ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﺟﺎﻣﻪ ﺍﺯ ﺗﻦ ﻣﯽ ﮐَﻨﯽ ، ﺁﯾﯿﻨﻪ ﭼﺸﻤﮏ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﻇّﻦِ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﯾﺎﺭﺕ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮔﺎﺯ ﺁﺗﺶ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ ! ﯾﺨﭽﺎﻝ ﺑﺮﻓﮏ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ...
-
دعا
جمعه 24 اسفند 1403 13:27
شرایط دعا کردن اول: اعتراف به گناهان، دوم : شکر نعمتها؛ سوم: صلوات بر محمد و آل محمد، چهارم: دعا کردن و حاجت خواستن؛ پنج : صلوات بر محمد و آل محمد . اگر دعایتان مستجاب شده مواظب سه حالت باشید. اول: آن که عجب نکنی و نگویی من معلوم میشود آدم خوبی هستم که دعایم مستجاب شد زیرا عجب و خودپسندی باعث فساد عمل و غلبه بر شیطان...
-
امید
جمعه 24 اسفند 1403 01:51
ان حرف کـه از دلت غمی بگشاید در صحبت دل شکستگان میباید هر شیشه کـه بشکند ؛ ندارد قیمت جز شیشه دل کـه قیمتش افزاید . . . داستان کوتاه امید به زندگی. مدت زمانی پیش دریکی ازاطاقهای بیمارستانی دومرد که هر دو حال وخیمی داشتند بستری بودند یکی ازآنها اجازه داشت هر روز بعداز ظهر به مدت یک ساعت به منظورتخلیه ششهایش ازمایعات...
-
دعا
پنجشنبه 23 اسفند 1403 15:55
معنی دعا: دعا یعنی صدازدن و مدد خواستن در حل مشکلات از خالق خود. دعا کردن یکی از بهترین اعمالی است که هم خداوند کریم در قرآن و هم پیامبر اکرم(ع) و امامان معصوم(ع) سفارش بسیار نمودهاند. آیات قرآن راجع به دعا کردن ۱. (اعراف آیه ۸۰): برای خدا نامهای نیک است پس او را به وسیله آنها بخوانید و دعا کنید. ۲. (غافر آیه ۶۰):...
-
واقعی
پنجشنبه 23 اسفند 1403 15:50
از تو دورم و… این داستان در کجای انصاف آسمان میگنجد؟ پروژه بسیار جالب یک دانشجو دانشجویی که سال آخر دانشکده خود را میگذراند به خاطر پروژهای که انجام داده بود جایزه اول را گرفت. او در پروژه خود از ۵۰ نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل شدید یا حذف ادامه نوشته
-
گروه نودونه
چهارشنبه 22 اسفند 1403 21:56
پر نقش تر از فرش دلم بافته ای نیست از بس کـه گره زد بـه گره حوصله ها را یکبار هم ای عشق من از عقل میندیش بگذار کـه دل حل بکند مسئله ها را . . . پادشاهی از زندگی خود راضی نبود اما علتش را نمی دانست. روزی در کاخ قدم می زد که از آشپزخانه، صدای ترانه ای را شنید. به دنبال صدا، پادشاه متوجه یک آشپز شد که روی صورتش برق...
-
دیگران را بفهمیم
سهشنبه 21 اسفند 1403 18:06
دیگران را بفهمیم اگر کسی بیش از حد می خندد، حتی به مسائل خیلی ساده و معمولی؛ او از درون به شدت اندوهگین است. اگر کسی بیش از حد میخوابد، مطمئن باشید که او احساس تنهایی میکند. اگر کسی کمتر حرف میزند و یا در زمان حرف زدن بسیار سریع صحبت میکند؛ این بدان معنی است که رازی برای پنهان کردن دارد. اگر کسی قادر نیست بگرید،...
-
مزاح
سهشنبه 21 اسفند 1403 18:02
دیوونه ای رو بخاطر مردم آزاری بردنش دیوونه خونه. دکتر : اگه بهت یه کش بدیم چکار می کنی؟ دیونه : باهاش تیرکمون درست می کنم میزنم شیشه همسایه رو میشکونم دکتر : بستریش کنین چند ماه بعد دکتر : اگه بهت یه کش بدیم چکار می کنی؟ دیونه : باهاش تیرکمون درست می کنم میزنم شیشه همسایه رو میشکونم دکتر : بستریش کنین چند ماه بعد دکتر...
-
نقل قول
دوشنبه 20 اسفند 1403 23:45
تو را دوست دارم بدون آنکه علتش را بدانم. محبتی که علت داشته باشد یا احترام است یا ریا یا ترس و یا طمع به قـــولِ مارتین لوتر کینگ، گرفتن آزادی از مردمی که نمیخواهند برده بمانند,سخت است اما دادن آزادی به مردمی که میخواهند برده بمانند سخت تر است...! به قـــولِ مایکل اسکوفیلد همیشه اون تغییری باش که میخوای توی دنیا...
-
شاید فردا
دوشنبه 20 اسفند 1403 08:39
شاید فردا دیر باشد روزی معلمی از دانش آموزانش خواست که اسامی همکلاسی هایشان را بر روی دو ورق کاغذ بنویسند و پس از نوشتن هر اسم یک خط فاصله قرار دهند . سپس از آنها خواست که درباره قشنگترین چیزی که میتوانند در مورد هرکدام از همکلاسی هایشان بگویند ، فکر کنند و در آن خط های خالی بنویسند . بقیه وقت کلاس با انجام این تکلیف...
-
جایزه
یکشنبه 19 اسفند 1403 15:15
جایزه پیدا کردن قاتل ! جنایت کاری که یک آدم را کشته بود، در حال فرار و آوارگی، با لباس ژنده و پر گرد و خاک و دست و صورت کثیف، خسته و کوفته ، به یک دهکده رسید. چند روزی چیزی نخورده و بسیار گرسنه بود. او جلوی مغازه میوه فروشی ایستاد و به پرتقال های بزرگ و تازه خیره شد. اما بی پول بود. بخاطر همین دو دل بود که پرتقال را...
-
جالب
یکشنبه 19 اسفند 1403 03:13
اینو بخون پشیمون نمیشی چون واقعیه. توی این روزهای بارانی اخیر منتظر تاکسی موندن واقعا خیلی سخته مخصوصا وقتی راننده ها هم بی انصافی به خرج داده و از جابجایی مسافر به صورت عادی خودداری کنند. این اتفاق برای ما رخ داد و راننده خط بی توجه به صف مسافران که منتظر ماشین بودند کنار خیابون داد میزد:"دربـــــــــــــــــست...
-
حیدر کرار علی علیه السلام
شنبه 18 اسفند 1403 10:41
تا قافیه با نام علی جور درآمد از رگ رگ من مستی مستور در آمد از مأذنه آوای " هوالعشق" بلند است از قافیه فریاد " هوالنّور " درآمد در شام "فَلا هادیَ لَه " کعبه ترک خورد از سینهٔ دیوار حرم نوردر آمد نزدیک شد و بوسه کف پای علی زد خورشید که از فاصله ای دور درآمد هستی پُرِمستی شد و چرخید به...
-
یا علی علیه السلام
جمعه 17 اسفند 1403 19:45
وای به من، من و ثنای علی عفـو کند مـرا خدای علی جهان چه قابل که فدایش شود فاطمه گـردیـده فدای علی آینۀ روی خدا چهر اوست دین تمام انبیا مهر اوست **** کیست علی؟ معلم جبرئیل کیست علی؟ پیر هزاران خلیل کیست علی؟ امیر، خیرالامیر کیست علی؟ وکیل نعم الوکیل کیست عـلی؟ تمـام آیین من عقل من و عشق من و دین من **** پاک سرشتم که...
-
اشعار زیبا در مدح علی علیه السلام
جمعه 17 اسفند 1403 12:13
کار من نیست که بنشینم املات کنم شان تو نیست که در دفترم انشات کنم عین توحید همین است که قبل از توبه باید اول برسم با تو مناجات کنم سالی یکبار من عاشق نشوم می میرم سالی یکبار اجازه بده لیلات کنم همه جا رفتمو دیدم که تو هستی همه جا تو کجا نیستی ای ماه که پیدات کنم پدر خاکی و ما بچه ی خاکی تو ایم حق بده پس همه را خاک کف...
-
حقیقت
پنجشنبه 16 اسفند 1403 20:14
حقیقت چیه؟ ژنرال و ستوان جوان زیردستش سوار قطار شدند. تنها صندلی های خالی در کوپه، روبروی خانمی جوان و زیبا و مادر بزرگش بود. ژنرال و ستوان روبروی آن خانمها نشستند. قطار راه افتاد و وارد تونلی شد. حدود ده ثانیه تاریکی محض بود. در آن لحظات سکوت، کسانی که در کوپه بودند ۲ چیز شنیدند: صدای بوسه و سیلی هریک از افرادی که در...
-
تا ابله در جهان باقیست
پنجشنبه 16 اسفند 1403 18:26
خنده دار ترین معامله در قرون وسطا کشیشان بهشت را به مردم می فروختند و مردم نادان هم با پرداخت هر مقدار پولی قسمتی از بهشت را از آن خود می کردند. فرد دانایی که از این نادانی مردم رنج می برد دست به هر عملی زد نتوانست مردم را از انجام این کار احمقانه باز دارد تا اینکه فکری به سرش زد... به کلیسا رفت و به کشیش مسئول فروش...
-
شکوه طبیعت
پنجشنبه 16 اسفند 1403 03:21
عکاسی که عکساشو به کسی نمیده!!! گروه بر فراز جنگل ما وروستا وآش ترش و ماجراهای بعدش!!! به سوی روستای اتو... شالیزارهای پاشاکلا دو عاشق گردنه ی گدوک رد پای برف... با تشکر
-
حکایت
پنجشنبه 16 اسفند 1403 01:02
روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر میکرد. شاه که در ایوان کاخش مشغول به تماشا بود، او را دید و بسرعت به نگهبانانش دستور داد تا استاد پیر را به قصر بیاورند. عارف به حضور شاه شرفیاب شد. شاه ضمن تشکر از او خواست که نکته ای آموزنده به شاهزاده جوان بیاموزد. استاد دستش را به داخل کیسه فرو برد و سه عروسک از آن...
-
کارگر ساده
چهارشنبه 15 اسفند 1403 20:55
حسن آقا میگفت: هیچ وقت عادت نداشتم و ندارم موقعی که ٢ نفر با هم حرف میزنند، فال گوش وایسم، ولی یک شب که دیر وقت به خونه آمدم و داشتم از حیاط رد میشدم، به طور اتفاقی صدای گفتگوی همسرم و کوچکترین پسرم را شنیدم. پسرم در آشپزخانه نشسته بود و همسرم داشت با او حرف میزد. من آرام ایستادم و از پشت پرده به حرفشون گوش دادم....
-
زنگ تفریح
سهشنبه 14 اسفند 1403 21:21
یه بابایی میخوره زمین دستش پیچ میخوره ، منتها تنبلیش میاد بره دکتر نشونش بده ...دستش یه مدت همینجور درد می کرده ، تا یه روز رفیقش بهش میگه : این داروخونه ی سر کوچه یه کامپیوترآورده که صد تومن میگیره ، فوری هر مرضی رو تشخیص میده !!!یارو پیشِ خودش میگه : خوب دیگه صد تومن که پولی نیست ، بریم ببینیم چه جوریاس ...میره...
-
مهربان باشیم
سهشنبه 14 اسفند 1403 17:21
روزی مردی، عقربی را دید که درون آب دست و پا می زند. او تصمیم گرفت عقرب را نجات دهد، اما عقرب انگشت او را نیش زد. مرد باز هم سعی کرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد، اما عقرب بار دیگر او را نیش زد.رهگذری او را دید و پرسید: “برای چه عقربی را که نیش می زند، نجات می دهی؟ مرد پاسخ داد: “این طبیعت عقرب است که نیش بزند ولی...
-
حکایت
سهشنبه 14 اسفند 1403 11:20
برف سنگینی در حال باریدن بود، ناصرالدین شاه هوس درشکه سواری به سرش زد. دستور داد اتاقک درشکه را برایش گرم و منقل و وافور شاهی را هم در آن مهیا سازند، . آنگاه در حالی که دو سوگلی اش در دو طرف او نشسته بودند، در اتاقک گرم و نرم درشکه، دستور حرکت داد، .کمی که از تماشای برف و بوران بیرون و احساس گرمای مطبوع داخل کابین...
-
مادر
دوشنبه 13 اسفند 1403 19:06
نه. فردا نه. چند ساعت بعد هم نه. چند ثانیه دیگه هم نه. همین الان. برای مادرت یک کاری بکن. اگر زنده است دستش را. اگر به آسمان رفته است. قبرش را. اگر پیشت نیست... یادش را. اگر قهری...چهره اش را. اگر آشتی هستی پایش راببوس گذشته گذشته پس ولش کن پیری برای جمعی سخن میراند... لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار...
-
محک
دوشنبه 13 اسفند 1403 14:29
سالهاست که سکوت کردهام چون که خوب میدانم. هر واژهای را برایت دم کنم، بازهم آنقدر دیر میآیی که از دهن بیوفتد. فاطمه نادریان میدونید محک چیه؟ اواخر سال ۸۰ بود . اجازه داده بودن که محک توی پاساژ ونک واسه تبلیغ و جمع آوری کمک مردمی یه میز بذاره . یه شب نوبت من بود که پشت میز باشم . دیدم یه پسر بچه ۷ ، ۸ ساله که آدامس...
-
ریشه و رشد
یکشنبه 12 اسفند 1403 19:11
روزی تصمیم گرفتم که دیگر همه چیز را رها کنم. شغلم را دوستانم را، مذهبم را زندگی ام را !به جنگلی رفتم تا برای آخرین بار با خدا صحبت کنم. به خدا گفتم : آیا می توانی دلیلی برای ادامه زندگی برایم بیاوری؟و جواب او مرا شگفت زده کرد.او گفت :آیادرخت سرخس و بامبو را می بینی؟پاسخ دادم :بلی.فرمود : هنگامی که درخت بامبو و سرخس...
-
واقعی
یکشنبه 12 اسفند 1403 16:37
بعضی ها حوصلشـــون ســر مـــیره خــیال مـــیکنند دلشــــون تـــنگ شـــــده شب سردی بود … پیرزن بیرون میوه فروشی زل زده بود به مردمی که میوه میخریدند. شاگرد میوه فروش تند تند پاکت های میوه رو توی ماشین مشتری ها میذاشت و انعام میگرفت. پیرزن با خودش فکر میکرد چی میشد اونم میتونست میوه بخره ببره خونه … رفت نزدیک تر، چشمش...