شکوفه های گیلاس

شکوفه های گیلاس

مرد تنهای شب
شکوفه های گیلاس

شکوفه های گیلاس

مرد تنهای شب

فاتح قلعه خیبر

امام على علیه السلام : بر خاموشیت بیفزاى تا اندیشه ات فزونى گیرد و دلت نورانى شود و مردم از دست تو به سلامت مانند .


تا صورت پیوند جهان بود، على بود / تا نقش زمین بود و زمان بود، على بود.
شاهى که ولى بود و وصى بود، على بود / سلطان سخا و کرم و جود، على بود.
هم آدم و هم شیث و هم ادریس و هم الیاس / هم صالح پیغمبر و داوود، على بود.
هم موسى و هم عیسى و هم خضر و هم ایوب / هم یوسف و هم یونس و هم هود، على بود.
مسجود ملائک که شد آدم ز على شد / آدم که یکى قبله و مسجود، على بود.
آن عارف سجاد که خاک درش از قدر / بر کنگره‎ى عرش بیفزود، على بود.
هم اول و هم آخر و هم ظاهر و باطن / هم عابد و هم معبد و معبود، على بود.
آن لحمک لحمى بشنو تا که بدانى / آن یار که او نفس نبى بود، على بود.
موسى و عصا و یدبیضا و نبوت / در مصر به فرعون که بنمود، على بود.
چندانکه در آفاق نظر کردم و دیدم / از روى یقین در همه موجود، على بود.
خاتم که در انگشت سلیمان نبى بود / آن نور خدایى که بر او بود، على بود.
آن شاه سرافراز که اندر شب معراج / با احمد مختار یکى بود، على بود.
آن قلعه‎گشایى که در قلعه خیبر / برکند به یک حمله و بگشود، على بود.
آن گرد سرافراز که اندر ره اسلام / تا کار نشد راست نیاسود، على بود.
آن شیر دلاور که براى طمع نفس / بر خوان جهان پنجه نیالود، على بود.
این کفر نباشد سخن کفر نه این است / تا هست، على باشد و تا بود، على بود. جلال الدین محمد بلخى (مولوى)

از حاتم پرسیدند: بخشنده‌تر از خود دیده‌ای؟
گفت: آری! مردی که دارایی‌اش تنها دو گوسفند بود. یکی را شب برایم ذبح کرد. از طعم جگرش تعریف کردم. صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد. گفتند: تو چه کردی؟ گفت: پانصد گوسفند به او هدیه دادم. گفتند: پس تو بخشنده‌تری. گفت: نه! چون او هرچه داشت به من داد، اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم.

چـون گـذارد خـشـت اول بـر زمـین مـعـمـار کـج
گـر رسـانـد بـر فـلـک، بـاشـد همـان دیوار کـج
می کـند یک جـانب از خـوان تـهی سـرپـوش را
هر سبک مغزی که بر سر می نهد دستار کج
زلـف کـج بـر چـهـره خـوبـان قـیـامـت مـی کـنـد
در مـقـام خـود بـود از راسـت بـه، بـسـیار کـج
راستی در سرو و خم در شاخ گل زیبنده است
قـد خـوبـان راسـت بـایـد، زلـف عـنـبـر بـار کـج
نـیـسـت جـز بـیـرون در جـای اقـامـت حـلـقـه را
راه در دلـهـا نـیـابــد چــون بــود گــفــتــار کــج
فقر سازد نفس را عاجـز، که چون شد تـنگ راه
راست سازد خـویش را هر چـند بـاشد مار کج
قـامـت خـم بـر نـیـاورد از خـسـیسـی نـفـس را
بـیـش آویـزد بــه دامـن هـا چـو گـردد خـار کـج
هـسـت چـون بـر نـقـطـه فـرمـان مـدار کـاینـات
عـیـب نـتـوان کـرد اگـر بــاشـد خـط پـرگـار کـج
در نـیـام کـج نـسـازد تــیـغ قـد خـویـش راسـت
زیر گردون هر که بـاشـد، می شـود ناچـار کـج
مــی تـــراود از ســـراپـــای دل آزاران کـــجـــی
بــاشـد از مـرغ شـکـاری نـاخــن و مـنـقـار کـج
از تــواضــع کــم نـگــردد رتــبــه گــردنـکــشــان
نیسـت عیبـی گر بـود شـمشـیر جـوهردار کج
وسـعـت مشـرب، عـنان عـقـل می پـیچـد ز راه
مــوج را بــر صــفــحــه دریــا بــود رفــتــار کــج
گـریه مـسـتـانه خـواهد سـرخ رویش سـاخـتـن
از درخــتــان تــاک را بــاشــد اگـر رفــتــار کــج
راست شو صائب نخـواهی کج اگر آثـار خـویش
سـایه افـتـد بـر زمین کـج، چـون بـود دیوار کـج
صائب تبریزی


مزرعه داری بود که زمین های زراعی بزرگی داشت و به تنهایی نمی توانست کارهای مزرعه را انجام دهد. تصمیم گرفت برای استخدام یک دستیار اعلامیه ای بدهد چون محل مزرعه در منطقه ای بود که طوفان های زیادی در سال باعث خرابی مزارع و انبارها میشد افراد زیادی مایل به کار در انجا نبودند سرانجام روزی یک مرد میانسال لاغر نزد مزرعه دار امد . مزرعه دار از او پرسید آیا تاکنون دستیار یک مزرعه دار بوده ای مرد جواب داد من می توانم موقع وزیدن باد بخوابم به رغم پاسخ عجیب مرد چون مزرعه دار به یک دستیار احتیاج داشت او را استخدام کرد. مرد به خوبی در مزرعه کار می کرد و از صبح تا غروب تمام کارهای مزرعه را انجام می داد و مزرعه دار از او راضی بود. سرانجام یک شب طوفان شروع شد و صدای آن از دور به گوش می رسید. مزرعه دار از خواب پرید و فریاد کشید طوفان در راه است فورا به سراغ کارگرش رفت و او را بیدار کرد و گفت بلندشو طوفان می آید باید محصولات و وسایلمان را خوب ببندیم و مهار کنیم تا باد آنها را با خود نبرد. مرد همانطوری که در خواب بود گفت: نه ارباب من که به شما گفته بودم وقتی باد می ورزد من می خوابم .مزرعه دار از این پاسخ عصبانی شد و تصمیم گرفت فردا او را اخراج کند سپس با عجله بیرون رفت تا خودش کارها را انجام دهد. با کمال تعجب دید که تمامی محصولات با تور و گونی پوشیده شده است .گاوها در اصطبل و مرغ ها در مرغدانی هستند پشت همه در ها محکم شده است و وسائل کشاورزی در جای مطمئن و دور از گزند طوفان هستند. مزرعه دار متوجه شد که دستیارش فکر همه چیز را کرده و همه موارد ایمنی را در نظر داشته بنابر این حق داشته که موقع طوفان در آرامش باشد . وقتی انسان آمادگی لازم را داشته باشد تا با مشکلات مواجه شود از چیزی ترس نخواهد داشت.

گل حیات
موضوع دیگری که داگون ها از آن با خبر بودند، ولی دانشمندان تا زمانی که کامپیوترها مدار سیروس آ و ب را محاسبه کردند بی اطلاع بودند که بر دیوار غار کشیده شده بود. همانطور که از زمین مشاهده می شود، تصویر نشان داده شده در غار داگون ها همانند الگوی گردش سیروس ب به دور آ می باشد که در فاصله زمانی ۱۹۱۲ تا ۱۹۹۰ محاسبه شده است اما موجودات دلفین نما ، این تصویر امروزی را 700 سال پیش به داگون ها نشان دادند. سالهای ۱۹۱۲ و ۱۹۹۰ هر دو سالهای بسیار مهمی بوده اند. در حقیقت فاصله زمانی بین این دو سال یکی از مهمترین دوره ها در تاریخ سیاره زمین بوده است. به طور خلاصه در ۱۹۱۲ آزمایشات تونل زمان آغاز شد و دسترسی به انسان کهن فرافیزیکی مقدور گردید و سال ۱۹۹۰ اولین سالی بود که شبکه آگاهی مسیحایی سیاره ما کامل شد و بسیار اتفاقات دیگری که مابین این دو زمان رخ داده است اما نقاشی های دیواری داگون ها این فاصله زمانی را کاملاً توصیف کرده و یک پیشگویی محسوب می گردد.
سفری به پرو و شواهدی بیشتر از داگون ها
اولین بار در سال ۱۹۸۲ با اطلاعات مربوط به داگون ها آشنا شدم و در گروهی بودم که بر روی موضوع قبیله داگون کار می کردند. در ۱۹۸۵ با پژوهشگری که بر این موضوع تحقیق می کرد به پرو رفتیم و در هتلی مجلل به نام کوزکو اقامت کردیم تا فردای آن روز برای پیاده روی به منطقه اینکاها که ۴۰ مایل بالای کوه و در ارتفاع ۱۴ هزار پا قرار داشت برویم.
هتل ما یک قصر اسپانیایی با دیوارهای بلند بود که در مرکز شهر قرار داشت. من با دوست محققم مرتباً در مورد اطلاعات مربوط به قبیله داگون ها صحبت می کردیم. اتاق ما شماره ۲۳ بود که وقتی او فهمید بسیار هیجان زده شد زیرا عدد ۲۳ در آفریقا بسیار خوش یمن است و علت آن این بود که ستاره شباهنگ به مدت ۲ ماه در افق پنهان می شود و سپس در صبح روز ۲۳ جولای یک دقیقه قبل از طلوع خورشید پدیدار می گردد . این ستاره یاقوتی رنگ کمی بالای افق دقیقا در جانب شرقی ظاهر می شود ۶۰ ثانیه بعد خورشید طلوع می کند. بنابراین شما شباهنگ را فقط برای یک لحظه می بینید. این طلوع مارپیچی سیروس خوانده می شود . که برای بسیاری از تمدنهای باستانی و نه فقط داگون ها و مصری هامهم بوده است.
این زمانی است که شعرای یمانی، خورشید و زمین در یک خط مستقیم درفضا قرار می گیرند. بسیاری از معابد در دیوارهایشان حفره های کوچکی داشتند که به یک حفره داخلی تاریک ختم میشده است. در آن حفره چیزی شبیه به مکعب یا مثلث طلایی از جنس گرانیت وجود داشته که در وسط اتاق قرار داده می شده است. در زمان طلوع شعرای یمانی نور قرمز رنگی داخل محراب را برای زمانی کوتاه روشن می کرده است که آغاز سال جدید برای آنها محسوب می شده است و روز اول تاریخ ساتیک مصری نامیده میشده.

http://africa.si.edu/exhibits/inscribing/images/eduimages/5.-Dogon-rock-paintingsLG.jpg

اگر شما به تصویر موجوداتی که از بشقاب پرنده بیرون آمدند نگاه کنید بسیار شبیه به هم به نظر می رسند. آنها موجوداتی دوزیستی و پستاندارانی بودند که هوا تنفس می کردند اما باله دم آنها افقی بوده و نه عمودی و تنها موجوداتی که چنین باله ای دارند دلفین ها و نهنگها می باشند. سرانجام به دریاچه تی تی کاکا رسیدیم. اهالی آنجا داستانی را تعریف کردند که بسیار شبیه به داستان داگون ها بود و این داستان باور آفرینشی آنها بود. ادامه دارد.

عالم ذر
شیخ صدوق : واجب است اعتقاد به آن که حق تعالى هیچ خلقى را افضل از محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السلام) نیافریده و ایشان در نزد خدا محبوبترین خلایق اند و گرامى ترین خلق اند بر حق تعالى، و مقدم اند بر همه در اقرار به خدا وقتى که خداوند از پیغمبران عهد گرفت و گواه گرفت ایشان را بر خودشان که آیا من پروردگار شما نیستم؟ و همه عرض نمودند بلى! و واجب است اعتقاد به آنکه حق تعالى در عالم ذرّ پیغمبر خود محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) را براى باقى پیغمبران مبعوث فرمود، و آنکه خداوند هر عطائى که به هر پیغمبرى فرموده به قدر معرفتش به حق پیغمبر ما محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) و بر مبنای سبقت گرفتنش به سوى اقرار به آن جناب، عطا نموده است. و اعتقاد داریم که حق تعالى مجموع خلق را براى محمّد و اهل بیت او (علیهم السلام) آفریده و آنکه اگر ایشان نبودند خداوند نمى آفرید آسمان‌ها و زمین را و خلق نمی کرد بهشت و جهنم را و آدم و حوا را و ملائکه و هیچ آفریده ای را. (لَوْلَاهُم مَا خَلَقَ السَّمَاءَ وَ لَا الْأَرْضَ وَ لَا الْجَنَّةَ وَ لَا النَّارَ وَ لَا آدَمَ وَ لَا حَوَّاءَ وَ لَا الْمَلَائِکَةَ وَ لَا شَیْئاً مِمَّا خَلَقَ صَلَوَاتُ اللّه عَلَیْهِم أَجْمَعِین. اعتقادات صدوق) اما آنچه که از جمع روایات بر می‌آید این است که عالم ذرّ، چندتا بوده و پس از میثاقِ عالم ارواح، در عالم ذرّ هم دو مرحله اخذ میثاق شده است. دلیل این ادعا، اول: روایاتی است که نام ذرّ اول را در کنار عالم ذرّ به صورت مطلق آورده اند و برای عالم ذرّ، صفت "اول" را ذکر کرده اند، با آنکه در روایاتی دیگر، فقط به ذکر عالم ذرّ بسنده کرده اند و این اختلاف در تعبیر می‌تواند شاهدی بر تعدد عالم ذرّ باشد. و دوم: اختلافی است که در روایات، درباره ی کیفیت وقوع عالم ذرّ بیان شده است و سومین دلیل: کیفیت و مفاد میثاق هاست که با هم تفاوت دارند. آنچه که پس از دقت در روایات به ذهن می‌رسد این است که خدا پس از گذشت دو هزار سال از آفرینش ارواح، بدن‌هایی از جنس گل با دو خصوصیت علیّین و سجّین که پس از این بیان خواهد شد خلق نمود و برای هر روحی بدنی را قرار داد و ایشان را زنده کرد و از آنها میثاق طلبید. اینک به نقل و بیان پاره ای از روایات عالم ذرّ اول می‌پردازیم.
تصریح به عالم ذرّ اول در روایات
علی بن معمر گوید: از امام صادق صلوات اللّه علیه درباره این سخن خداوند سؤال کردم: «هذا نَذِیرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولى» حضرت فرمودند: وقتی که خداوند تبارک و تعالی در عالم ذرّ، خلق را به صورت ذرّات کوچک آفرید آنها را در صف‌هایی نگاه داشت و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را برانگیخت و گروهی به ایشان ایمان آوردند و گروهی انکار کردند. اینکه خداوند متعال فرمود: این [پیامبر ] بیم دهنده اى از [جمله] بیم دهندگان نخستین است، منظور، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است که در عالم ذرّ اول، مردم را به خداوند عزّوجلّ دعوت نمود.
امام صادق (علیه السلام) نیز فرمودند: اگر قیام کننده ی ما قیام کند، به تحقیق که مردم او را نشناخته و انکار کنند؛ پس بر ولایت او ثابت نماند مگر آن مؤمنی که خدا از او در عالم ذرّ اول، میثاق گرفته باشد.
در این دو روایت به صراحت نام عالمِ "ذرّ اول" بیان شده است. در روایت دومی امام (علیه السلام) فرمودند: فقط کسانی بر ولایت حضرت صاحب الامر «عجل اللّه تعالی فرجه و علیه السَّلام » ثابت قدم می‌مانند که خدا در عالم ذرّ اول، از ایشان میثاق گرفته باشد. این مطلب در روایت دیگری به نقل از مفضل بن عمر هم آمده؛ ولی به جای عالم ذرّ اول به ذکر مطلق عالم ذرّ بسنده شده است که می‌توان گفت جمع بین این دو آن است که گاهی اوقات، ائمه اطهار (علیهم السلام)، از عالم ذرّ اول به عالم ذرّ اطلاق می‌فرمودند و این تأییدی بر ادعای ماست که گفتیم بسیاری از روایات عالم ذرّ مربوط به عالم ذرّ اول است و منظور، آن روایاتی است که اشاره به خلقت ذرّات، پیش از آفرینش آدم (علیه السلام) دارد؛ چرا که خدا پس از اینکه او را آفرید، این ذرّات را در صلب او نهاد و دو مرتبه بیرون کشیده و از ایشان عهد و میثاق گرفت و این مربوط به عالم ذرّ دوم است. اما روایت مفضّل که بدان اشاره شد این است: مفضل بن عمر گوید: از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که می‌فرمودند: بپرهیزید از لو دادن و فاش کردن (خصوصیات امر امام دوازدهم (علیه السلام) ) همانا به خدا که امام شما سال‌های سال از روزگار این جهان، غایب شود و هر آینه شما در فشار آزمایش قرار گیرید تا آنجا که بگویند: امام مرده است یا کشته شده، و یا به کدام دره افتاده است؟ ولی دیده ی اهل ایمان بر او اشک میریزد، و شما مانند کشتی‌های گرفتار امواج دریا، متزلزل و سرنگون شوید، و نجات و خلاصی نیست، جز برای کسی که خدا از او در عالم ذرّ میثاق گرفته و ایمان را در دلش ثبت کرده و به وسیله ی روحی از جانب خود تقویتش نموده باشد. همانا دوازده پرچمِ هم شکل، برافراشته گردد که هیچ یک از دیگری تشخیص داده نشود (حق از باطل شناخته نشود). مفضل گوید: من گریستم و عرض کردم: پس ما چه کنیم؟ حضرت به شعاعی از خورشید که در ایوان تابیده بود اشاره کرده و فرمودند: ای مفضل! این آفتاب را می‌بینی؟ عرض کردم: آری! فرمودند: به خدا که امر ما از این خورشید روشن تر است.
اما درباره ی چگونگی عالم ذرّ اول، امام صادق (علیه السلام) در روایتی به بیان کیفیت آن پرداخته میفرمایند: چون خداى عزوجل اراده فرمود آدم را بیافریند، آب را به سوى خاک ارسال داشت، سپس مشتى بر گرفت و آن را بمالید، آنگاه آن را با دست قدرت خود، دو نیمه ساخت، و بشر را بیافرید، ناگاه به جنبش در آمدند. سپس براى آنها آتشى بر افروخت و به اصحاب الشمال دستور داد، داخلش شوند، آنها به سویش رفته و ترسیدند و داخل نشدند. آن وقت به اصحاب الیمین دستور داد، داخلش شوند، آنها برفتند و داخل شدند. خداى عزوجل به آتش امر فرمود تا بر آنها سرد و سلامت گشت. چون اصحاب الشمال چنان دیدند، گفتند: پروردگارا! از ما در گذر و تجدید کن، خدا تجدید کرد و به آنها فرصت دوباره داده و فرمود: به آتش در آئید. آنها رفتند و کنارش ایستادند و داخل نگشتند. خدا همه ی ایشان را به طینت اول برگردانید و از آن طینت (اصلی)، آدم (علیه السلام) را آفرید. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: از این رو اینها نتوانند از آنها شوند و آنها نتوانند از اینها شوند. و از این جهت (اهل بیت علیهم السلام ) عقیده دارند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نخستین کسی بود که داخل آن آتش شد، و از این باب است قول خدای بلند مرتبه که فرمود: بگو اگر براى خداى رحمان فرزندى بود، من نخستین پرستنده بودم.
زراره نیز نقل کند که امام باقر (علیه السلام) فرمودند:
اگر مردم می‌دانستند، آغاز آفرینش چگونه بوده، هرگز حتی دو تن با یکدیگر (در امر دین) دچار اختلاف نمی شدند. همانا خداى عزوجل پیش از آنکه مخلوق را بیافریند، فرمود: آبى گوارا پدیدار شو! تا از تو بهشت و اهل طاعت خود را بیافرینم، و آبى شور و تلخ پدید آى! تا از تو دوزخ و اهل معصیتم را بیافرینم؛ سپس به آن دو دستور فرمود تا آمیخته شوند، از این جهت است که مؤمن، کافر زاید و کافر مؤمن. آنگاه گلى را از صفحه زمین برگرفت و آن را به شدت مالش داد، به ناگاه مانند مورچگان به جنبش در آمدند؛ سپس به اصحاب الیمین فرمود: به سلامت به سوى بهشت، و به اصحاب الشمال فرمود: به سوى دوزخ، و باکى هم ندارم. آنگاه امر فرمود تا آتشى افروخته گشت و به اصحاب الشمال فرمود: در آن داخل شوید، پس از آن ترسیدند و پرهیز کردند؛ سپس به اصحاب الیمین فرمود: داخل شوید. آنها داخل شدند؛ پس فرمود: سرد و سلامت باش. آتش سرد و سلامت شد. اصحاب الشمال گفتند: پروردگارا! از لغزش ما درگذر و از نو بگیر. فرمود: تجدید کردم، داخل شوید. ایشان برفتند و باز ترسیدند و داخل نشدند. در آنجا فرمانبردارى و نافرمانى منعقد شد؛ پس نه این دسته توانند از آنها باشند و نه آنها توانند از اینها باشند.
خوب نگاه کن که در آن عالم، انسان‌ها دارای اختیار بوده اند؛ چرا که عده ای به سوی آتش رفته و داخلش شدند و عده ای نرفتند و در امتحان مردود شدند و پس از اینکه عذرخواهی نمودند باز به سمت آن رفته؛ ولی دو مرتبه داخلش نشدند. همه ی اینها علامت وجود قدرت و اختیار است. اما اینکه امام (علیه السلام) فرمودند: " اینها نتوانند از آنها شوند و آنها نتوانند از اینها گردند" از قبیل همان آیاتی است که خدای عزوجل در قرآن فرموده است که اگر کسی را خدا هدایت نکند کسی توان هدایت او را ندارد و یا اینکه فرموده خدا ظالمان را هدایت نمی کند. منظور در این فقره این است که جز خدا کسی نمی تواند ایشان را هدایت کند و مراد از این کلام، بیان توحید افعالی است؛ نه اینکه این سخن، گویای جبر باشد، مراد این است که خودشان نمی توانند طینت خودشون رو تغییر دهند و به زودی در این باره مفصلا سخن خواهیم گفت. ادامه داره...

جهاد با نفس
حدیث :
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: همانا یاد کردن خداوند در صبحگاهان و شامگاهان از شکستن شمشیرها در راه خداى عزوجل بهتر است یعنى کسى که خداوند را در هنگام بامداد یاد کند و کردار بد شبانگاهانش را به یاد آورد و از خداوند طلب مغفرت کند و به سوى او توبه آرد آن روز در حالتى بر روز زمین سیر مى کند که بدى هایش پاک شده و گناهانش بخشیده گردیده است و کسى که شبانگاه خداى را یاد کند و درباره غفلتى که از نفس خویش در طول روز داشته و ضایع نمودن فرمان پروردگارش به نفس خود مراجعه کند پس خداى را به یاد آورد و از او طلب مغفرت کند و به سوى خدا باز گردد آن شب در حالتى به سوى خانواده اش ‍ مى رود که گناهانش بخشیده شده است .
حدیث :
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: سه گروه به بهشت داخل نمى شوند: کسى که مداومت در خوردن شراب دارد و کسى که پیوسته به سحر و جادوگرى مى پردازد و کسى که قطع رحم نموده (با خویشان خود رابطه اش را قطع نموده ) و کسى که دائم الخمر باشد و از دنیا برود خداوند او را از (نهر عرطه ) سیراب مى گرداند. عرض شد که : (نهر عرطه ) چیست ؟ حضرت فرمود: نهرى است که از (خونابه و چرک ) فرج زنان تبهکار جارى است و بوى بد آن اهل آتش را آزار مى دهد.
حدیث :
حفص بن ابى عایشه گوید: امام صادق علیه السلام یکى از خدمتکاران را در پى حاجتى فرستاد، خدمتکار کندى نموده و دیر کرد پس ‍ حضرت به دنبال او روانه شد پس او را یافت در حالى که به خواب رفته بود حضرت بالاى سر او نشست و شروع به باد زدن او نمود تا اینکه خدمتکار بیدار شد، حضرت فرمود: اى فلانى ! به خدا که درست نیست که هم شب و هم روز بخوابى بلکه شب براى خودت ولى روز را براى ما باش .
حدیث :
امام باقر علیه السلام فرمود: همانا خداوند انسان با حیا و بردبار را دوست مى دارد.
حدیث :
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: هرگز خداوند کسى را به خاطر نادانى اش عزیز نگردانده و کسى را به خاطر بردبارى اش ذلیل و خوار نکرده است .
حدیث :
امام صادق علیه السلام فرمود: بردبارى به عنوان یارى کننده کافى است . و فرمود: اگر بردبار نیستى خود را به بردبارى وادار.
حدیث :
از امام موسى به جعفر علیه السلام روایت است که به یکى از فرزندانش فرمود: اى پسرکم ! بر حذر باش از اینکه خداوند تو را در حال گناهى که تو را از انجام آن نهى نموده است ببیند و بر حذر باش از اینکه خداوند تو را در انجام طاعتى که به انجام آن فرمان داده است غائب نبیند.
حدیث :
ابو جمزه ثمالى گوید: امام باقر علیه السلام به من فرمود: زمانى که وفات پدرم امام سجاد علیه السلام فرا رسید مرا به سینه خود چسباند و فرمود: اى پسرکم ! بر حق صبر کن اگر چه تلخ باشد تا خداوند پاداش تو را بدون حساب و به طور کامل دهد.
ـ امام على علیه السلام با نفس خود بستیز و توان و کوشش خود را براى آخرت به کار گیر.
ـ به آخرت روى آور و توان و کوشش خود را براى خدا مصروف کن .
ـ تـو بـراى آخـرت آفـریده شده اى پس براى آن کار کن براى دنیا آفریده نشده اى پس از آن روى برتاب .
ـ شـمـا بـه هـمـت گـمـاردن دربـاره چـیـزى کـه تا آخرت همراهیتان مى کند, نیازمندترید تا به تمام چیزهایى که دردنیاملازم وهمراه شماست .
ـ پیامبر خدا صلى اللّه علیه و آله: براى دنیاى خود چنان کار کن که گویى جاودانه مى زیى و براى آخرتت چنان کار کن که گویى فردا خواهى مرد.
ـ امام على علیه السلام: با پیکر خویش در دنیا باش و با دل وعمل خود در آخرت .
ـ کسى که سرگرم دنیاست , چگونه مى تواند براى آخرت کار کند؟
ـ با وجود میل و خواهش به دنیا, کار براى آخرت بى فایده است .
ـ کوشش و همت خود را مصروف آخرتت گردان , اصلاح میشوى .
ـ تمام کوشش خود را براى معاد خویش به کارگیر, قرارگاهت درست مى شود.
ـ پیامبر خدا صلى اللّه علیه و آله: هر آن کس که در طول شبانه روز بزرگترین همش آخرت باشد , خـداوند بى نیازى را در دل او جاى وکارش را سامان دهد و از دنیا نرود مگر وقتى که روزى اش را کامل دریافت کرده باشد و هر آن کس که در طول شبانه روز بزرگترین همش دنیا باشد, خداوند فقر و نادارى بر جبینش زند و کارش را پریشان سازد و از دنیا به چیزى بیش از قسمت خود نرسد.
ـ امـام عـلـى عـلـیه السلام: همه کوشش خود را براى آخرتت به کار بند تا جایگاهت درست شود و آخرت خویش را به دنیایت مفروش .
ـ آخرت هیچ جایگزینى ندارد و دنیا بهاى جان آدمى نیست .
ـ هر که دنیاى خویش را آباد سازد, آخرت خود را ویران کند و هر که آخرت خویش را آباد سازد به آرزوهاى خود برسد.
ـ امام على علیه السلام: یاد آخرت داروست ودرمان , یاد دنیا بدترین درد و بیمارى است .
ـ هر کس که زیاد به یاد آخرت باشد, گناه و نافرمانى او کم شود!.
ـ در بـاره عـمـرو بـن عـاص فـرمود: به خدا سوگند یاد مرگ مرا از شوخى و بازى باز مى دارد و فراموشى آخرت او را از گفتن حق بازمى دارد.
ـ پیامبر خدا صلى اللّه علیه و آله خداوند بزرگ کسى را که دنیا را بشناسد و نسبت به آخرت جاهل و نادان باشد دشمن مى دارد.

احادیث سکوت
امام على علیه السلام : خاموش باش ، نه از روى درماندگى .
سخن گفتنِ به حق ، بهتر است از درماندن و خاموشى .
سخن گفتن، میان دو خصلت بد جاى گرفته است : پرگویى و کم گویى ؛ پرگویى به یاوه گویى مى انجامد و کم گویى ، درماندگى (ناتوانى از بیان مقصود) .
در فرو بستن زبان از حکمت خیرى نیست ، همچنان که در ندانسته سخن گفتن خیرى نمى باشد .
سکوتِ بسیار ، هیبت مى آورد .
ـ در وصیّت خود پیش از شهادت فرمود : به خاموشى چنگ زَن تا سالم مانى .
خاموشى، حکمت در پى دارد و سکوت، سلامت .
اگر در سخن گفتن بلاغت باشد ، در خاموشى ایمنى از لغزش است .
هیچ نگهبانى ، حفظ کننده تر از خاموشى نیست .
خاموشى پیشه کن؛ زیرا، کمترین سود آن، سالم ماندن است .
سکوت کردن چه پیامدهای مثبتی دارد؟
۱.سکوت تمرکز و خلاقیت را بیشتر می کند: وقتی تنها و در حالت سکوت هستید .بیشتر با ذهن خود درگیر خواهید شد و در چنین وضعیتی با خودتان صحبت می کنید و به سوالاتی که از خودتان می پرسید پاسخ خواهید داد و درنتیجه خلاقیت خود را افزایش می دهید
۲.سکوت ، اضطراب را کاهش می دهد: وقتی اضطراب کمتری دارید ، نگرانی کمتر سراغ تان می آید در نتیجه از بیماری های روانی بیشتر در امان هستید
۳.وقتی سکوت می کنید مغز بی‌کار است و توسط عوامل بیرونی تحریک نمی‌شود. آن وقت قادرید به جریان درونی افکار، احساسات، حافظه و ایده‌هایتان وارد شوید. شما برای رسیدن به اهدافتان نیاز دارید به تربیت ذهن و تربیت ذهن یعنی ؛ زیبا بیندیشید (فکر های زیبا کنید ) زیبا سکوت کنید ( به موقع و به جا سکوت کنید ) زیبا گفتن (استفاده از واژه های زیبا و هنرمندانه) است . سکوت ،باعث ، اشتباه کمتر ودر نتیجه عذرخواهی کمتر می شود. وقتی سکوت می کنید آگاهی شما نسبت به درست یا غلط بودن رفتارهایتان افزایش می یابد و با سکوت کردن وقت بیشتری دارید در مورد رفتارها و کارهایتان فکر کنید و انتخاب درست تری داشته باشید.
امام حسین (ع) می فرمایند : ازکاری که باید به خاطرش عذرخواهی کنی بپرهیز زیرا مومن نه بدی می کند ونه پوزش می طلبد اما منافق هر روز بدی می کند و عذرخواهی می کند .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد