آیتالله بهجت: در نزدیکی نجف اشرف، در محل تلاقی دو رودخانه فرات و دجله، آبادیای است به نام «مصیب» که مردی شیعه برای زیارت مولای متقیان امیرالمؤمنین (ع) از آنجا عبور میکرد. مردی که در راه مرد شیعه خانه داشت، چون میدانست او همواره به زیارت حضرت علی (ع) میرود، او را مسخره میکرد. حتی یکبار به امیرالمؤمنین (ع) جسارت کرد و همچنین گفت: به او (امام علی (ع) بگو من را از بین ببرد، وگرنه در بازگشت، تو را خواهم کشت! مرد شیعه خیلی ناراحت شد. چون به زیارت مشرف شد، بسیار بیتابی کرد و عرض کرد: شما که میدانی این مخالف چه میکند؛ چرا پاسخش را نمیدهید؟! آن شب آن حضرت را در خواب دید و به ایشان شکایت کرد. حضرت امیر (ع) فرمودند: او بر ما حقی دارد که نمیتوانیم در دنیا او را کیفر دهیم. مرد شیعه میگوید: آری، لابد بهخاطر آن جسارتهایی که او میکند، بر شما حق پیدا کرده است؟! حضرت فرمودند: روزی او در محل تلاقی آب فرات و دجله نشسته بود و به فرات نگاه میکرد، ناگهان ماجرای کربلا و منع سیدالشهدا (ع) از نوشیدن آب، به خاطرش آمد و پیش خود گفت: «عمربنسعد کار خوبی نکرد که اینها را تشنه کشت» و ناراحت شد و یک قطره اشک از چشم او ریخت؛ از این جهت بر ما حقی پیدا کرد که نمیخواهیم او را در این دنیا مجازات کنیم. آن مرد شیعه میگوید: از خواب بیدار شدم و به سمت منزل خود رفتم. در سر راه با آن مرد ملاقات کردم. با تمسخر گفت: امامت را دیدی و از طرف ما پیام رساندی؟! مرد شیعه گفت: آری، پیام تو را رساندم و پیامی دارم. او خندید و گفت: بگو چیست؟ مرد شیعه جریان را تا آخر تعریف کرد. مرد با شنیدن این ماجرا سر به زیر افکند و کمی به فکر فرو رفت و گفت: خدایا، در آن زمان هیچکس در آنجا نبود و من این را به کسی نگفته بودم، علی (ع) از کجا فهمید؟! و بلافاصله شیعه شد. از آیتالله بهجت. سند کتاب رحمت واسعه.
على انیس عاشقان، على پناه بى کسان / على امیرمؤمنان، که مدح او خدا کند.
پس از شهادت نبىّ، که را سزد به جز على / که تا به حشر آدمى، به کارش اقتداء کند.
قسیم نار و جنّتش، ترازوى محبّتش / که مؤمنان خویش را، ز کافران جدا کند.
گهى به مَسند قضا، گهى به صحنه غزا / گهى به جاى مصطفى، که جان خود فدا کند.
على است فرد و بى نظیر، على مجیر و دستگیر / که نام دلگشاى او، گره ز کار وا کند.
اصحاب على (ع ) گفتند: یا امیرالمؤ منین ! اى کاش از آنچه که از پیغمبر به شما رسیده ، براى اطمینان خاطر به ما چیزى نشان مى دادى ؟ فرمود: اگر یکى از عجایب مرا ببینید کافر مى شوید، و مى گویید ساحر و دروغگو و کاهن است ، و تازه این بهترین سخن شما درباره من است . گفتند: همه ما مى دانیم که تو وارث پیغمبرى ، و علم او به تو رسیده . فرمود: علم عالم سخت و محکم است ، و جز مؤ منى که خدا قلبش را براى ایمان آزموده باشد، و به روحى از خود تاییدش کرده باشد، تاب تحمل آن را ندارد. سپس فرمود: شما تا بعضى از عجایب مرا و آنچه از علمى که خدا به من داده ، نشان ندهم راضى نمى شوید، وقتى نماز عشا را خواندم همراه من بیایید. وقتى نماز عشا را خواند، راه پشت کوفه را در پیش گرفت ، و جمعی که در نظر خودشان از بهترین شیعیان بودند دنبال ایشان رفتند، فرمود: من چیزى به شما نشان نمى دهم تا عهد و پیمان خدا را از شما بگیرم که به من کافر نشوید، و امر سنگین و نادرستى به من نسبت ندهید، چون که به خدا قسم به شما چیزى نشان نمى دهم جز آنچه پیغمبر(ص ) به من یاد داده و عهد و پیمانى محکم از آنها گرفت ، و فرمود: رو از من بگردانید، تا دعایى که مى خواهم ، بخوانم ، و شنیدند دعاهایى که مانندش را نشنیده بودند خواند و فرمود: رو بگردانید، و چون روگرداندند، دیدند از یک طرف باغ ها و نهرهایى است و از طرفى آتش فروزانى زبانه مى کشد، به طورى که در معاینه بهشت و دوزخ هیچ شک نکردند، و آن که از همه خوش گفتارتر بود گفت : این سحر بزرگى است ، و به جز دو نفر همه کافر برگشتند، و چون با آن دو نفر برگشت فرمود: گفتار اینها را شنیدند؟
تا آن جا که فرمود: و چون به مسجد کوفه رسیدند دعاهایى خواند که سنگریزه هاى مسجد در و یاقوت شد، و به آن دو نفر فرمود: چه مى بینید؟ گفتند: در و یاقوت است ، فرمود: اگر درباره امرى بزرگتر از این هم خدا را قسم بدهم ، خواسته ام را انجام مى دهد، و یکى از آن دو هم کافر شد، ولى دیگرى ثابت ماند، و حضرت به او فرمود: اگر از این در و یاقوت ها بردارى پشیمان شوى و اگر هم برندارى پشیمان مى شوى ، و حرص او را رها نکرد تا درى برداشت و در آستین گذاشت ، و چون صبح شد دید در سفیدى است که کسى مثلش را ندیده ، گفت : یا امیرالمؤ منین من یکى از آن درها را برداشتم . فرمود: براى چه ؟ گفت : مى خواستم بدانم حق است یا باطل ؟ فرمود: اگر آن را به جاى خود برگردانى خدا عوض آن بهشت را به تو مى دهد، اگر برنگردانى خدا جهنم را در عوض به تو مى دهد، و آن مرد برخاست و دُر را به جایى که برداشته بود برگرداند، و حضرت آن را به سنگریزه مبدل کرد، مانند سابق ، و بعضى گفتند: آن مرد میثم تمار بود.
گل حیات
شعری به زبان سانسکریت و عدد پی ۳/۱۴
دیدگاه دیگری در این رابطه وجود دارد که موجودات کهن در این جهان احتمالاً از آنچه ما خود می پنداریم کاملتر بوده اند.
ترجمه آوایی از شعری به زبان سانسکریت. این شعر در مقاله ای به نام صور اسرافیل در ابتدای دهه ۸۰ به چاپ رسیده است. ترجمه آن را در زیر می خوانید.
(آه، ای کرشینا، ای کسی که به وسیله مایه حیات پرستندگانت مسح شده ای. ای نجات دهنده گمراه شدگان ، ای خدای شیوا، لطفاً از من محافظت کن)
در طول سالهای متمادی محققان کشف کرده اند که هریک از این آواهای سانسکریت دارای ارزش عددی است. هر صدا ارزش عددی از صفر تا نه دارد. بعضی از هجاها دارای ۲ ارزش عددی است. برای مثال کا، یا صوت اولیه، که به معنای روح می باشد برابر با صفر یا یک می باشد.
عدد پی. سه عدد صحیح و ممیز چهارده است.
وقتی محققان تمام ارزشهای عددی مختلف را گردآوری کردند و در این شعر خاص ارتباط دادند، عددی بدست آمد که بسیار شگفت انگیز است. ۳۱۴۱۵/۰ که تا ۳۲ رقم اعشار ادامه دارد. این مقدار دقیق عدد پی تقسیم بر ۱۰ می باشد که تا ۳۲ رقم اعشار محاسبه شده است. تا بحال هیچ کس چنین دقیق عدد پی را تا ۳۲ رقم اعشار بدست نیاورده است. اگر شما ممیز را یک رقم به سمت راست منتقل کنید به عدد ۱۴۱۵/۳ می رسید که برابر محیط دایره تقسیم بر قطر دایره می باشد. آنها احتمالاً اطلاعاتی درباره دایره داشته اند ولی در باور فرهنگی ما امکان محاسبه عدد پی با این تقریب دقیق برای آنها وجود نداشته است.
شعرها و نوشته های بسیار زیادی به زبان سانسکریت وجود دارد. نمی دانم چه مدت زمانی است که این مطالب را رمزگشایی کرده اند ولی گمان می کنم اگر تمامی مطالب گفته و اجرا شود نتایج بسیار قابل توجهی خواهد داشت. اما چگونه آنها این کار را انجام دادند؟ واقعاً آنها چه کسانی بودند؟ آیا ممکن است که ادراک ما از آنها کاملاً درست نبوده باشد؟ این شعر ما را بدین فکر وا می دارد که آنها متمدن تر از آن چیزی که ما فکر می کنیم بودهاند.دامه دارد...
تماس طینتها با هم در عالم ذرّ
وقتی خدای عزوجل، گل بنی آدم را سرشت و آن را دو دسته نمود، و یکی را بدن خوبان و دیگری را قالب روح ناپاکان قرار داد؛ گلِ هر دو را به هم مالید و هدفش از اینکار این بود که خوبان و بدان را با هم بیامیزد، تا به این وسیله ایشان را بیازماید، و اینگونه خوبانی را در نسل بدان و بدانی را در ذریه ی پاکان قرار داده و از اخلاق همدیگر نیز متأثرشان نماید.
اسحاق قمى نقل کرده که بر حضرت امام باقر (علیه السلام) وارد شده، محضرشان عرض کردم: فدایتان شوم! بیان فرمایید: آیا مؤمن زنا مى کند؟ فرمودند: خیر. عرض کردم: آیا لواط مى کند؟ فرمودند: خیر. عرض کردم: آیا مسکر و شراب مى آشامد؟ فرمودند: خیر. عرض کردم: مرتکب گناه مى شود؟ فرمودند: آرى. عرض کردم: فدایت شوم اگر زنا و لواط نکرده و مرتکب سیئات و بدیها نمى شود، پس گناهى که مرتکب مى شود چیست؟ فرمودند: اى اسحاق! حق تبارک و تعالى فرموده: «آنان که از گناهان بزرگ و اعمال زشت دورى مى کنند مگر از لمم و گناه صغیره. » مؤمن گاهى گناه صغیره اى که قصدش را نداشته انجام مى دهد. عرض کردم: فدایت شوم! بفرمایید: آیا کسى که با شما عداوت نموده با چیزى پاک و تطهیر مى شود؟ فرمودند: خیر. عرض کردم: فدایت شوم! گاهى مى بینم مؤمن یکتاپرستى را که اعتقادش همچون اعتقاد من بوده و به ولایت و محبّت شما خاندان پایبند بوده و بین من و او هیچ اختلافى نیست با این حال، شرب خمر نموده و زنا و لواط کرده و وقتى براى یک حاجت نزدش مى روم و به او عرضه مى کنم با روى گرفته و ترش کرده اش مواجه شده و مشاهده مى کنم در بر آوردن حاجتم کُند و سخت مى باشد. و از آن طرف، گاهى ناصبى ای که در اعتقاد با من مخالف است دیده مى شود وقتى براى حاجتى نزدش مى روم و مرا مى شناسد که در عقیده با او مخالف هستم با این حال، با روى گشاده و باز با من برخورد کرده و سریعا به حاجت من پرداخته و با نشاط و سروری که حاکى از دوست داشتنش در روا کردن نیاز من است اقدام به آن مى کند. و مشاهده مى کنم که نماز بسیار مى خواند و روزه زیاد مى گیرد و صدقه و زکات فراوان مى دهد و در امانتى که نزدش مى گذارند خیانت نکرده و آن را رد مى نماید، سرّ این دو حرکت چیست؟
حضرت فرمودند: آیا نمى دانید که از کجا و به چه سبب، گناه و عصیان از شما سر مى زند؟ عرض کردم: خیر به خدا قسم! فدایت شوم! مگر آنکه شما آگاهم نمایید. حضرت فرمودند: خداوند تبارک و تعالى چون در یگانگى متفرّد و منحصر بود لاجرم تمام اشیاء را آفریده؛ ولى نه از چیزى و مادّه اى بلکه شرح آفرینشش چنین است: آب شیرین را بر زمین پاک و پاکیزه هفت شبانه روز جارى نمود؛ سپس آب را بند آورد و یک مشت از خاک پاک و طاهرى که گل شده بود را برداشت، و آن مشت گل، طینت و گل اهل بیت عصمت و طهارت بود؛ سپس از زیر آن گل، مشتى دیگر برداشت و آن، گل و طینت شیعیان ما بود؛ سپس ما را براى خودش اختیار فرمود و اگر طینت و گل شیعیان را همچون طینت ما به خود وامى گذارد هرگز احدى از ایشان مرتکب زنا و سرقت و لواط و شرب مسکر و افعال قبیحه اى که نام بردى نمى شد؛ ولى این طور نشد؛ بلکه حق تعالى هفت شبانه روز، آب شور را بر روى زمین ملعونه و ناپاک جارى فرمود؛ سپس آن را قطع کرد و پس از آن، مشتى از آن گل را که گل ملعونه و به واسطه ی طول مجاورتش با آب، تغییر یافته و سیاه رنگ شده بود برداشت. این مشت گل، طینت آلوده و فاسدی بود که از آن، طینت دشمنان ما را سرشت. اگر خداوند عزوجل، طینت دشمنان ما را به حال خود مى گذارد؛ هرگز آنها را در میان انسانها نمى دیدى و ابدا به شهادتین اقرار نکرده و روزه نگرفته و نماز نخوانده و زکات نداده و حج بیت اللّه نرفته، و هیچ گاه ایشان را با حسن خلق ملاقات نمى کردى؛ ولى حق تبارک و تعالى طینت شما و ایشان را جمع نمود و با هم مخلوط کرد و به هم مالید همچون مالیدن پوست و سپس آن دو را با هم در آب ممزوج فرمود؛ پس هر لفظ ناهنجار یا عمل زنا یا افعال قبیحه اى که یاد کردى از قبیل شرب مسکر یا غیر آن که از برادر مؤمن خود مشاهده مى کنى، ناشى از جوهریت و طینت و یا از ایمان او نیست؛ بلکه به واسطه تماسى است که ناصبى با طینت او پیدا کرده، و وى بر انجام این سیئات و قبائح اقدام و مبادرت مى کند چنانچه هر فعل نیکو و یا خلق زیبا و یا روزه و نماز یا حج بیت اللّه یا صدقه یا معروفى که از ناصبى سر مى زند مستند به جوهریت و طینت او نبوده؛ بلکه تماسش با ایمان، سبب اکتساب این افعال پسندیده و صدورش در خارج گردیده است.
عرض کردم: فدایت شوم! وقتى قیامت به پا شود چه خواهد شد؟ حضرت به من فرمودند: اى اسحاق! آیا خداوند خیر و شر را در یک جا جمع خواهد فرمود؟ وقتى قیامت شود حق تعالى آنچه از ایمان را که با طینت ناصبىها اصابت کرده و منشأ افعال حسنه شده از ایشان گرفته و به شیعیان ما رد نموده و به عکس آنچه از خباثت ناصبىها که با طینت شما مقرون گردیده و باعث صدور قبایح گردیده است را از شما گرفته و به ایشان بر مى گرداند و اساسا هر چیزى به عنصر اوّلى که ابتدائش بوده بر مى گردد. آیا خورشید را در هنگام طلوعش ندیده اى؟ آیا شعاع محرّک و نیرو بخشش، متّصل به آن است یا از آن بائن و جداست؟
عرضه داشتم: فدایت شوم! خورشید وقتى غروب مى کند شعاع به آن بر مى گردد، همان طورى که از آن صادر و خارج گشته بود و این خود دلیل است که شعاع از خورشید، جدا نیست و الّا نباید به آن بازگردد. حضرت فرمودند: آرى! هر چیزى به جوهره خود که از آن صدور یافته باز مى گردد. عرضه داشتم: فدایت شوم! آیا حسنات و افعال نیک ناصبىها را گرفته و به ما بر مى گردانند و به عکس افعال قبیح و ناپسند ما را به ایشان ارجاع مى دهند؟ حضرت فرمودند: آرى به خدایى که غیر از او معبودى نیست امر چنین مى باشد.
عرض کردم: فدایت شوم! در کتاب خدا آیه اى که شاهد بر این گفتار باشد مى یابم یا نه؟ حضرت فرمودند: آرى!. عرضه داشتم: در کدام آیه این مضمون مى باشد؟ فرمودند: آیا این آیه را تلاوت نکرده اى؟ «فَأُوْلئِکَ یبَدِّلُ اللّه سَیئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللّه غَفُوراً رَحِیماً» یعنی: آن کسانى که از گناه توبه کنند و با ایمان به خدا عمل صالح به جاى آورند خدا گناهان آنها را به ثواب بدل گرداند چه آنکه خداوند در حق بندگان بسیار مهربان و آمرزنده است. سپس فرمودند: خداوند متعال تنها سیئات شما را که دوستان ما هستید به حسنات مبدّل مى فرماید.
ابو اسحاق لیثى نیز نقل کرده که محضر مبارک حضرت ابو جعفر محمد بن على الباقر (علیهما السلام) عرض کردم: اى فرزند رسول خدا! بفرمایید آیا مؤمنى که بصیرت دارد، چون معرفتش کمال یافت، مرتکب زنا مى شود.؟ حضرت فرمودند: خیر. عرض کردم: آیا لواط مى کند؟ فرمودند: خیر. عرض کردم: دزدى مى نماید؟ فرمودند: خیر. عرض کردم: شرب خمر مى کند؟ فرمودند: خیر. عرض کردم: آیا کبیره اى از این کبائر یا فاحشه اى از فواحش را انجام مى دهد؟ فرمودند: خیر. عرض کردم: گناهى مى کند؟ فرمودند: آرى، (که در چنین موقعی) او مؤمن گناهکارى است که مُلمّ مى باشد. عرض کردم: معناى مُلمّ چیست؟ فرمودند: الملمّ بالذنب یعنى کسى که گناهى مى کند ولى ملازم با آن نبوده و اصرار بر آن نمى ورزد. راوى مى گوید: عرض کردم: سبحان اللّه! خیلى جاى تعجب است که مؤمن زنا و لواط و سرقت نمى کند و شراب نیاشامیده و کبیره اى از کبائر را مرتکب نشده و فاحشه اى از فواحش را انجام نمى دهد!! حضرت فرمودند: از کار خدا نباید تعجب نمود، حق تعالى آنچه را که بخواهد انجام مى دهد و از فعلش سؤال نمى شود؛ ولى بندگان مورد سؤال و بازخواست قرار مى گیرند، پس از چه تعجّب کردى اى ابراهیم؟ سؤال کن و خوددارى نکن و شرم و حیا ننما، این علم را متکبّر و کسى که از سؤال، حیاء مى کند فرا نمى گیرد. عرض کردم: اى فرزند رسول خدا! در بین پیروان شما کسانى را سراغ دارم که شرب خمر نموده، راه را بر مردم مى بندند و راهها را مخوف و خطرناک مى کنند، مرتکب زنا و لواط شده، ربا مى خورند، مبادرت به فواحش مى کنند، در خواندن نماز و گرفتن روزه و دادن زکات، سستى از خود نشان مى دهند، قطع رحم مى نمایند و کبائر و معاصى کبیره را اتیان مى کنند؛ پس توجیه آن چیست و چرا مؤمنى که شیعه شما است فاعل این قبایح مى باشد؟ حضرت فرمودند: اى ابراهیم! آیا در سینه ات غیر از این سؤال، سؤال دیگرى خلجان نمى کند؟ عرض کردم: چرا اى فرزند رسول خدا! سؤالی بزرگ تر از این! حضرت فرمودند: آن سؤال چیست؟ عرض کردم: اى فرزند رسول خدا! آن سؤال این است که از دشمنان و کسانى که ناصبی بوده و به بغض شما متدین اند کسانى را یافتهام که نماز زیاد خوانده و بسیار روزه گرفته، زکات اموالش را داده، حج و عمره نموده، بر جهاد، راغب و حریص بوده، افعال نیک و کردار پسندیده داشته، صله رحم نموده، حقوق برادران دینى اش را اداء کرده، در مالش با دیگران، رعایت مواسات را کرده، از شرب خمر دورى نموده، مرتکب زنا و لواط و سایر فواحش نمى گردد، منشأ آن چیست و چطور مى توان این را توجیه کرد؟ پس برایم این راز را گفته و برهان و بینه اش را بیان نمایید، به خدا سوگند که فکرم را به خود مشغول کرده و خواب شب از من ربوده است.
ابواسحاق مى گوید: دیدم حضرت باقر (علیه السلام) تبسّم نموده و سپس فرمودند: اى ابراهیم! بیانى که مشکلت را حل کند و سؤالت را جواب دهد، برایت ایراد خواهم نمود و علمى نهان از خزائن علم خدا را اظهار خواهم کرد. بگو اعتقاد این دو گروه (شیعیان عاصى و دشمنان مؤدّب به آداب) را چگونه یافته اى؟ عرض کردم: محبّین و شیعیان شما که فاعل افعال یاد شده مى باشند کسانى هستند که اگر بین مشرق و مغرب را از طلا و نقره پر کنند و به آنها دهند که دست از دوستى و ولایت شما برداشته و به سراغ غیر شما روند هرگز این کار را نمى کنند و اگر در راه دوستى شما با شمشیر، بینى هاى ایشان را ببُرند و نیز در این راه کشته شوند از این راه برنگشته و دست از آن بر نمى دارند. و ناصبىها را با آن اوصافی که از ایشان برایتان نقل کردم، این طور دیدهام که اگر بین مشرق و مغرب را از طلا و نقره پر کنند و به آنها دهند تا از محبّت طواغیت دست کشیده و ولایت و دوستى شما را باور کنند، امکان ندارد و در راه محبّت طواغیت و ستمگران اگر با شمشیر بینى آنها را ببرند و یا کشته شوند حاضر نیستند از آن دست بردارند و اگر منقبتى از مناقب و فضیلتى از فضایل شما را بشنوند بد حال شده و از آن مشمئز گردیده و رنگشان تغییر کرده و آثار کراهت در صورتشان دیده مى شود و این به خاطر داشتن بغض شما و محبت ظالمان مى باشد. راوى مى گوید: امام باقر (علیه السلام) تبسّم کرده و فرمودند:
اى ابراهیم! اینجا است که ناصبى هاى عامل به اعمال یاد شده هلاک مى شوند و پیوسته در آتش فروزان دوزخ معذّب اند و از چشمه هاى آب گرم جهنم مى نوشند و به خاطر همین است که خداى عزوجل مى فرماید: ما توجه به اعمال فاسد بى خلوص و بى حقیقت آنها نموده و تمام را باطل و نابود مى گردانیم. اى ابراهیم! آیا میدانى سبب و سرّ آنچه گفتى چیست؟
عرض کردم: اى فرزند رسول خدا! برایم بیان کنید و برهانش را شرح دهید. حضرت فرمودند: اى ابراهیم! خداوند تبارک و تعالى همواره عالم بوده و ایجاد نشده و همیشه موجود بوده و اشیاء را از هیچ آفریده و کسانى که معتقدند خداوند اشیاء را از چیزى آفریده به او کفر ورزیده اند؛ زیرا آن چیزى که اشیاء را از آن آفریده باید قدیم و با حق تعالى از ازل، موجود بوده باشد؛ در حالى که این طور نیست؛ بلکه حق تعالى اشیاء را از هیچ آفریده، یکى از مخلوقات حق، زمین است که آن را طیب و پاک آفرید و سپس آن را شکافت و از درونش آبی زلال و صاف و شیرین بیرون آورد و بر آن، ولایت ما اهل بیت را عرضه کرد، آب آن را
پذیرفت؛ سپس حق تعالى آن را هفت روز بر روى زمین جارى ساخت تا تمام آن را فرا گرفت، بعد آب را برد و پس از آن مقدارى از گل روى زمین را برداشت و آن را گل ائمه (علیهم السلام) قرار داد و بعد گل و لاى ته نشین شده آن گل را برداشت و از آن شیعیان ما را آفرید و اگر گل شما را اى ابراهیم به حال خود مى گذاشت همان طورى که گل ما را به حال خود گذاشت البته شما و ما یک چیز مى شدیم. عرض کردم: اى فرزند رسول خدا! مگر خداوند با گل ما چه کرد؟ حضرت فرمودند: خداوند متعال بعد از آن، زمین شور و ناپاک و متعفّنى را آفرید، آن را شکافت و آبى بد مزه و شور از آن بیرون آورد؛ سپس ولایت ما را بر آن عرضه داشت، و آن نپذیرفت، آن آب را بر زمین براى هفت روز جارى ساخت تا تمام آن را فرا گرفت؛ سپس آب را برد و پس از آن، مقدارى از گل روى آن زمین را برداشت و از آن، طاغیان و پیشوایانشان را آفرید، بعد با ته نشینِ گل شما آن را ممزوج کرد و اگر گل آنها را به حال خود مى گذاشت و با گل شما ممزوج نمى کرد، شهادتین اصلا به زبان جارى نمى کردند، نماز نمى خواندند، روزه نمى گرفتند، زکات نمى دادند، حجّ به جا نمى آوردند، و امانت را به صاحبش رد نمى نمودند و اصلا در شکل و قیافه شباهتى به شما نداشتند و هیچ چیز گران تر و سخت تر بر مؤمن از این نیست که دشمنش را به صورت خود ببیند. عرض کردم: اى فرزند رسول خدا! با این دو گل چه کرد؟ فرمودند: این دو را با آب اوّل (آب شیرین و گوارا) و دوّم (آب شور بدمزه و متعفّن) با هم ممزوج کرد، بعد آن گل را مالید مثل مالیدن پوست؛ پس از آن، یک مشت از آن را برداشت و فرمود: این به طرف بهشت باشد و باکى نیست، بعد مشتى دیگر برداشت و فرمود: این به طرف آتش و دوزخ باشد و باکى ندارم؛ سپس آن دو را مخلوط نمود؛ لذا از سنخ و طینت مؤمن بر سنخ کافر مالیده شد و از سنخ کافر نیز بر طینت مؤمن واقع شد، پس آنچه از شیعیان ما از قبیل زنا، لواط، ترک نماز، ترک روزه، ترک حجّ، ترک جهاد، خیانت یا کبیره اى از کبائر مى بینى، بدان که ناشى است از طینت و عنصر ناصبیان که با طینت مؤمن ممزوج گردیده و طینت ناصبى مقتضى اکتساب گناه و فواحش و کبائر مى باشد. و آنچه که از ناصبى مشاهده مى کنى از قبیل مواظبت بر نماز، روزه، زکات، حجّ، جهاد و ابواب خیر، ناشى از طینت مؤمن است که با طینت ناصبى ممزوج شده و طینت مؤمن، مقتضى اکتساب حسنات و به کار گرفتن اسباب خیر و اجتناب از مآثم مى باشد. بارى! وقتى این اعمال، بر حق تبارک و تعالى عرضه شود بفرماید: من عادل بوده، جور و ستم نمى کنم، منصف هستم و ظلم را روا نمى دارم، حاکم بوده و در حکم خود جور نکرده و از صواب میل به خطاء ننموده و از حق و واقع دور نمى شوم. اعمال زشتی را که مؤمن مرتکب شده ملحق به سنخ ناصب و طینتش کنید و اعمال حسنه و پسندیده ای را که ناصبى کسب نموده به سنخ مؤمن و طینت وى ملحق سازید. تمام این افعال را به اصل خود برگردانید، من خداوندى هستم که معبودى غیر از من نیست، آگاه به آشکار و نهان هستم، من بر دل هاى بندگانم مطّلع هستم، جور و ظلم نکرده، احدى را ملزم و مجبور به چیزی نکرده، مگر آنچه را که قبل از آفرینشش از او سراغ دارم.
سپس حضرت امام باقر (علیه السلام) فرمودند: اى ابراهیم! این آیه را بخوان. عرض کردم: اى فرزند رسول خدا! کدام آیه را؟ فرمودند: «قالَ مَعاذَ اللّه أَنْ نَأْخُذَ إِلَّا مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ إِنَّا إِذاً لَظالِمُونَ»
یعنى: یوسف گفت: پناه به خدا که ما در شرع خویش جز آنکه متاع خود را نزد او یافته ایم دیگرى را بگیریم که اگر چنین کنیم بسیار مردم ستمکارى هستیم. این فرموده حق تعالى در ظاهر همان معنایى را دارد که از آن مى فهمید و به خدا سوگند در باطن عینا همان است که من گفتم. اى ابراهیم! قرآن ظاهر و باطن، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ دارد؛ سپس فرمودند: اى ابراهیم! به من بگو خورشید وقتى طلوع مى کند و شعاع نورش در شهرها و بلاد ظاهر مى گردد آیا این شعاع از قرص آفتاب جدا است یا به آن متّصل است؟
عرض کردم: در حالِ طلوع و بُروزش جدا از آن مى باشد. حضرت فرمودند: آیا وقتى غروب مى کند و از انظار مخفى مى گردد، مگر نه این است که این شعاع، متّصل به قرص خورشید است و به آن عود و بازگشت میکند؟ عرض کردم: آرى! فرمودند: هر چیزى به سنخ و اصل خودش باز مى گردد؛ لذا وقتى قیامت به پا شود خداوند عزوجل، سنخ ناصب و طینت او را با وزر و وبال هایش از مؤمن، جدا کرده و تمام را به ناصبی ملحق مى سازد. و سنخ مؤمن و طینت او را با ابواب خیر و تلاشهای مثبتش از ناصبی جدا مى کند و تمام را به مؤمن ملحق مى سازد. حال تودر اینجا ظلم و ستم مى بینى؟ عرض کردم: خیر اى فرزند رسول خدا!. حضرت فرمودند: به خدا سوگند! این حکمى است که فاصل بین حقّ و باطل و قاطع و حتمى بوده و حکمى است عادلانه و آشکار، او از آنچه انجام مى دهد سؤال نشده؛ ولى بندگان از اعمالشان بازخواست مى شوند.
اى ابراهیم! این حکم به حقّ و صواب از ناحیه پروردگارت بوده و تو از شک کنندگان در آن مباش که این حکم ملکوت میباشد. عرض کردم: اى فرزند رسول خدا! حکم ملکوت چیست؟ فرمودند: حکم اللّه و حکم انبیائش و قصّه ی خضر و موسى، زمانى که موسى خواست با آن حضرت همراه باشد؛ لذا خضر به آن حضرت گفت: تو هرگز نمى توانى که با من صبر پیشه کنى و چگونه صبر توانى کرد بر چیزى که اصلا از آن آگاهى نیافته اى؟. اى ابراهیم! بفهم و تعقّل کن، موسى بر خضر انکار کرد و افعال او را شنیع و منکر دانست تا این که خضر به موسى گفت: از پیش خود این افعال را انجام نداده؛ بلکه به دستور حق تعالى بوده است.
اى ابراهیم! اینها که به تو گفتم، سخن قرآن است و کتاب خداست که از جانب او خبر مى دهد، کسى که یک حرف از قرآن را ردّ کند کافر و مشرک است و خداى عزوجل را ردّ کرده است.
لیثى مى گوید: من در حالى که این آیات را چهل سال بود که مى خواندم؛ ولی معناى آنها را نفهمیده بودم مگر آن روز. عرض کردم: اى فرزند رسول خدا! چقدر عجیب و شگفت انگیز است!! آیا اعمال حسنه و کردار نیک دشمنان را مى گیرند و به شیعیان شما مى دهند و در مقابل، اعمال زشت دوستان شما را اخذ کرده و بر مبغضین شما رد مى کنند؟ حضرت فرمودند: آرى! خدایى که معبودى غیر از او نیست، شکافنده حبّه و آفریننده انسان و ایجاد کننده زمین و آسمان است هرگز خبری نمى دهد مگر آنکه خبرش راست و حقّ بوده و من نیز به تو خبر نمى دهم مگر آنکه راست باشد. خدا ظلم به بندگانش نمى کند، او ظلّام نسبت به عباد نیست و آنچه به تو خبر دادم تمامش در قرآن موجود مى باشد. عرض کردم: این اخبار عینا در قرآن مى باشد؟ فرمودند: بلى! در بیش از سى موضع از قرآن مى باشد. آیا دوست دارى بر تو آیاتش را قرائت کنم؟ عرض کردم: بلى اى فرزند رسول خدا!. حضرت فرمودند: خداوند متعال مى فرماید: «وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِیلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ وَ ما هُمْ بِحامِلِینَ مِنْ خَطایاهُمْ مِنْ شَی ءٍ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ وَ لَیحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِم» یعنی: کسانى که کافر شده اند به کسانى که ایمان آورده اند مى گویند راه ما را پیروى کنید و گناهانتان به گردن ما ولى چیزى از گناهانشان را به گردن نخواهند گرفت، قطعا آنان دروغگویانند و قطعا بارهاى گران (معصیت) خودشان و بارهاى گران دیگر را با بارهاى گران خود برخواهند گرفت. آیا زیادتر براى بگویم؟ عرض کردم: آرى! اى فرزند رسول خدا!. حضرت فرمودند: «لیحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ کَامِلَةً یوْمَ الْقِیامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِینَ یضِلُّونَهُمْ بِغَیرِ عِلْمٍ أَلَا سَاءَ مَا یزِرُونَ» یعنی: تا آنکه آنان در نتیجه انکار روز قیامت، بار سنگین گناه خود را با بار گناه کسانى که از جهل گمراهشان کردند به دوش نهند. آیا دوست دارى زیادتر برایت بگویم؟ عرض کردم: آرى! اى فرزند رسول خدا!. حضرت فرمودند: «فَأُوْلئِکَ یبَدِّلُ اللّه سَیئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللّه غَفُوراً رَحِیماً. » یعنی: پس خدا گناهان آنها را به ثواب مبدل گرداند که خداوند در حق بندگان بسیار مهربان است. مقصود این است که خداوند اعمال زشت شیعیان ما را به حسنات و افعال پسندیده تبدیل فرموده و اعمال حسنه دشمنانمان را به سیئات و کردارهاى زشت مبدّل مى نماید و قسم به جلال حق، که این از عدل و انصاف بارى تعالى بوده و براى قضاء و حکم الهى ردّى نبوده و او سمیع و علیم است. سپس امام (علیه السلام) فرمودند: آیا از قرآن برایت راجع به امر مزاج و دو طینت مؤمن و مخالف شاهد نیاورم؟ عرض کردم: چرا اى فرزند رسول خدا! حضرت فرمودند: «الَّذِینَ یجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّکَ وَاسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ. » یعنی: آنان که از گناهان بزرگ و اعمال زشت دورى مى کنند مگر آنکه لممى «یعنى گناه صغیره» از آنها سر زند که مغفرت پروردگار بسیار وسیع است و خدا به حال شما بندگان آگاه تر است زیرا او شما را از خاک زمین آفریده است. منظور از خاک زمین درآیه، زمین طیب و پاک، و زمین متعفّن و ناپاک است. و فرموده: «فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى» یعنی: و خودستایى نکنید. او که آفریننده است به حال هر که متّقى است داناتر است. خدا مى فرماید: هیچ یک از شما به کثرت نماز و روزه اش افتخار نکند و زیاد زکات دادن و حجّ به جا آوردنش را در نظر نگیرد؛ زیرا خداى متعال به پرهیزکاران از شما داناتر است و این گونه خودستایىها از لمم محسوب مى شود که مربوط به مزاج است. آیا زیادتر برایت
بگویم؟ عرض کردم: آرى اى فرزند رسول خدا!. حضرت فرمودند: «کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ فَرِیقاً هَدى وَ فَرِیقاً حَقَّ عَلَیهِمُ الضَّلالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ اللّه» یعنى همان گونه که شما را پدید آورد [به سوى او] برمى گردید. خدا گروهى را هدایت نموده و گروهى گمراهى بر آنان ثابت شده است؛ زیرا آنان شیاطین را به جاى خدا، دوستانِ خود گرفته اند و مى پندارند که راه یافتگانند. منظور، ائمه و پیشوایان جور هستند، نه پیشوایان حقّ و عادل و آنهایند که گمان مى کنند که به راست هدایت یافته اند. ای ابا اسحاق! این مطلب و معانى را دریاب که به خدا سوگند اینها از احادیث گرانبها و شریف و باطن اسرار ما و از گنج هاى نهانى خزائن ما مى باشد، برگرد و احدى را بر اسرار ما مطّلع مکن مگر مؤمنى که بصیرت داشته باشد و مراقب باش که اگر سرّ ما را نزد نااهلان فاش کردی در جان و مال و اهل و عیالت، دچار بلا و گرفتاری خواهی شد.
عبداللّه بن سنان نیز مى گوید: راجع به اوّلین مخلوق پروردگار بلند مرتبه از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم؟ حضرت فرمودند: اوّلین مخلوق خداوند، موجودى است که هر موجود دیگرى از آن آفریده شده. عرضه داشتم: فدایت شوم آن چیست؟ فرمودند: آب، و شرح این ماجرا آن است که: خداوند تبارک و تعالى دو دریاى آب آفرید، یکى از آن دو، شیرین و دیگرى شور بود؛ پس از ایجاد آنها نظر به آب شیرین نمود او را صدا زده و فرمود: اى دریا!. آب جواب داد: لبیک و سعدیک. خدای متعال فرمود: برکت و رحمت من در تو
است و اهل طاعت و بهشتم را از تو مى آفرینم. سپس به آب شور نظر کرده و فرمود: اى دریا!. آب جواب نداد. حضرت حق دوباره بلکه تا سه مرتبه آن را مورد خطاب قرار داد؛ ولى آن دریا جواب نداد. خدای تبارک و تعالى فرمود: لعنت من بر تو باد و از تو اهل معصیت و ساکنین در دوزخ را ایجاد مى کنم. سپس به هر دو امر فرمود تا با هم آمیخته شوند و به خاطر همین آمیختن و امتزاج بود که مؤمن از کافر و کافر از مؤمن متولّد مى گردد. ادامه دارد...
جهاد با نفس
حدیث :
- امام صادق علیه السلام فرمود: هرگاه کسى از شما اراده کرد که از خداوند چیزى را درخواست نکند مگر اینکه خداوند آن چیز را به او عطا کند پس باید از تمامى مردم نومید گردد و امید او جز به خداوند جل ذکره نباشد پس هرگاه خداوند بزرگ و عزتمند دانست که او از ته قلبش چنین اراده اى را نموده هیچ چیزى را آن بنده از خدا نمى خواهد مگر اینکه خداوند به وى عطا مى کند پس شما بیش از اینکه مورد حسابرسى واقع شوید از نفسهایتان حساب بکشید زیرا قیامت پنجاه توقفگاه دارد که مقدار هر کدام از آنها هزار سال است - سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمود: - (در روزى که مقدار آن برابر با پنجاه هزار سال از سالهایى است که شما در این دنیا مى شمارید)
حدیث :
- ابوحمزه ثمالى گوید: امام سجاد علیه السلام مى فرمود: اى فرزند آدم ! راستى که تو پیوسته در خیر و خوبى خواهى بود تا زمانى که :
- واعظ و پند دهنده اى از درون خود داشته باشى
- سعى و کوشش در محاسبه نفس خود کنى
- خوف و ترسى از خداوند را زیر پوش خود قرار دهى
- حزن و اندوه را روپوش خود کنى .
اى فرزند آدم ! تو خواهى مرد و برانگیخته خواهى شد و در پیشگاه خداوند خواهى ایستاد پس جوابى را (براى خداوند) آماه ساز.
حدیث :
- امام صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش و ایشان از پدرانش روایت فرموده که : رسول خدا صلى الله علیه و آله فرموده : اى امت من ! خداوند تبارک و تعالى براى شما بیست و چهار خصلت ناپسند شمرده است و شما را از آنها باز داشته : بازى در نماز و منت گذاردن در پرداخت صدقه و در گورستان و بین قبرها خندیدن و چشم دوختن به خانه ها (نگاه کردن به درون خانه هاى مردم ) و نظر کردن به فرج زنان که این باعث کورى مى شود و سخن گفتن در هنگام جماع که این موجب گنگى (کودک ) مى شود و خوابیدن پیش از نماز عشاء و سخن گفتن بعد از نماز عشاء و بدون لنگ در زیر آسمان غسل کردن و جماع کردن در زیر آسمان و بدون لنگ به درون نهر آب وارد شدن زیرا در نهرها ساکنانى از ملائکه هستند و بدون لنگ وارد حمام شدن و سخن گفتن بین اذان و اقامه در نماز صبح مگر اینکه نماز به پایان برسد و سوار شدن بر کشتى در دریا زمانى که دریا ناآرام است و خوابیدن بر بالاى بامى که اطراف آن سنگ چین نشده و حفاظ ندارد زیرا کسى که بر چنین بامى بخوابد تعهد (اینکه سقوط نکند) از او برداشته مى شود و تنها خوابیدن مرد در خانه و در نزدیکى کردن مرد با همسرش در حال حیض ، پس اگر در این حال با او مجامعت کرد و فرزندى مبتلا به جذام و پیسى از آنها به دنیا آمد پس تنها خودش را باید سرزنش کند، و نزدیکى کردن مرد با همسرش در حالت احتلام مگر اینکه از احتلامش غسل کند ولى اگر غسل نکرد و با حالت احتلام با همسرش مجامعت نمود و فرزندش دیوانه متولد شد هیچکس جز خود را سرزنش نکند، و سخن گفتن با شخصى که مبتلا به جذام است مگر اینکه بین او و جذامى به اندازه یک ذرع فاصل باشد - و فرمود: از جذامى بگریز همچنانکه از شیر مى گریزى ، و بول کردن بر کناره جویى که آبش جارى است ، و قضاى حاجت نمودن در زیر درختى یا نخلى که میوه دارد و هنگام چیدن میوه ها فرا رسیده ، و کفش پوشیدن مرد در حال ایستاده ، و داخل شدن در خانه تاریک مگر اینکه در دستش چراغى یا پاره اى آتش باشد، و دمیدن در حال نماز.
حدیث :
- امام باقر علیه السلام فرمود: زمانى که وفات پدرم امام سجاد علیه السلام فرا رسید مرا به سینه خود چسباند و فرمود: اى پسرکم ! تو را به چیزى سفارش مى کنم که پدرم امام حسین علیه السلام در هنگام وفات مرا به آن سفارش فرمود و فرمود که پدرش على علیه السلام او را به این وصیت سفارش فرموده است : اى پسرم ! بر حق صبر کن اگر چه تلخ باشد.
حدیث :
- امام باقر علیه السلام فرمود: صبر بر دو گونه است : صبر بر بلا که نیکو و زیباست و برترین دو قسم صبر پرهیز نمودن از حرامهاى الهى است .
ـ امام على علیه السلام مکارم اخلاق به کمال نرسد مگر با پاکدامنى وایثار.
ـ اوج مکارم اخلاق , ایثار است .
ـ هنگام ایثار است که گوهر بزرگواران آشکار مى شود.
ـ با ایثار است که نام بخشندگى برازنده مى شود.
ـ با ایثار, آزادگان به بندگى کشیده مى شوند.
ـ با ایثار و از دیگران را بنده خویش مى سازى .
سکوت
کجا سکوت کنیم؟برای چه کسانی مناسب است؟
افرادی که نمی توانند سکوت کنند و از تمام برنامه های زندگی و کاری شان برای دیگران صحبت می کنند.
افرادی که نمی توانند حرفی در دلشان نگه دارند؛ یا به قول معروف: (نخود تو دهنشون خیس نمی خوره).
کسانی که هر چه می شنوند یا می دانند را خیلی سریع با دیگران به اشتراک می گذارند.
خب مسلما، چنین افرادی برای رازداری، خوب نیستند. اطرافیان هم ریسک نمی کنند و حرف های مهم شان را با آنها در میان نمی گذارند.
امام صادق(ع)می فرمایند: نشانه ی عاقل، فکر کردن و نشانه ی فکر کردن، سکوت نمودن است.
و باتوجه به این حدیث، هر انسان عاقلی در هر نقش و موقعیتی که قرار دارد، باید برای انجام کارهای خود از نیروی فکرش استفاده کند.
بهترین راه داشتن تفکر مثبت، سکوت بیشتر است.
کم گوی گزیده گوی چون در تا زاندک توجهان شود پر.
سکوتی که نتایج خوبی به بار آورد و باعث تحکیم روابط فردی و اجتماعی شود.
زنــدگى شوق رسیــدن به همـان فـردایست. که نخواهـد آمـد ! تو نه در دیروزى ، و نـه در فــردایى. ظرف امروز پر از بودن توست. زنـدگى را دریــاب
به جز از علی نباشد به جهان گرهگشایی / طلب مدد از او کن چو رسد غم و بلایی.
چو به کار خویش مانی در رحمت علی زن / به جز او به زخم دلها ننهد کسی دوایی.
ز ولای او بزن دم که رها شوی ز هر غم / سر کوی او مکان کن بنگر که در کجایی.
بشناختم خدا را چو شناختم علی را / به خدا نبردهای پی اگر از علی جدایی.
علی ای حقیقت حق علی ای ولی مطلق / تو جمال کبریایی تو حقیقت خدایی.
نظری ز لطف و رحمت به من شکسته دل کن / تو که یار دردمندی تو که یار بینوایی.
همه عمر همچو “شهری” طلب مدد از او کن / که به جز علی نباشد به جهان گرهگشایی
“عباس شهری”
از پیامبر اکرم(ص) نقل شده فضائل امام علی(ع) قابلشمارش نیستند و برپایه روایتی دیگر از پیامبر(ص) بازگوکردن، نوشتن، نگاهکردن و گوشدادن به فضائل حضرت علی(ع) نوعی عبادت و باعث آمرزش گناهان میشود.
فضائل امام علی(ع) دو دستهاند: فضائل اختصاصی و فضائل مشترک با دیگر اهل بیت(ع): آیه ولایت، آیه شِراء، آیه انفاق، حدیث غدیر، حدیث طیر مشوی، حدیث منزلت، مولود کعبه و خاتمبخشی از فضائل اختصاصی او بهشمار میآیند. آیه تطهیر، آیه اهلالذکر، آیه مَوَدّت و حدیث ثقلین هم از فضایل مشترک او با دیگر اهلبیت(ع) است.
در دوره بنیامیه از نشر فضائل امام علی(ع) جلوگیری شد. در این دوره کسانی که فضایل او را نقل میکردند، کشته یا زندانی میشدند. همچنین به دستور معاویه کسانی که در مقابل فضائل امام علی(ع)، برای خلفای سهگانه فضیلت جعل میکردند، تشویق میشدند. همچو ابنتیمیه و شاگردانش ابن کثیر و ابن قیم جوزی و باوجود تمام تلاشهای مخالفین در جلوگیری از نشر فضائل امام علی(ع)، در جوامع حدیثی شیعه و سنی، فضایل بسیاری از علی بن ابیطالب نقل شده است. عالمان دو مذهب کتابهایی مستقل هم درباره فضائل او نوشتهاند. فضائل امیرالمؤمنین ابن حنبل، خصائص امیرالمؤمنین نسائی و عُمْدَةُ عُیونِ صِحاحِ الأخْبار فی مَناقبِ إمامِ الأبرار ابن بطریق از جمله آنها است.
دوازده فضیلت کوتاه و گویا از حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام.
۱. حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام در هیچ جنگ و جهادی شرکت نکرد مگر این که پیروز برگشت.
۲. رسول خدا صلی الله علیه و آله می گفت: عَلی اَشْجَعُ النّاسِ قَلْبا. علی، شجاع ترین و قویدل ترینِ مردم است.
۳ .حریف را فقط با یک بار زدن می کشت و در حدیث است که: «کانت ضرباتة وترا. ضربت شمشیر او همیشه تک ضرب بود. (هیچکس را دو ضربت نزد)
۴. پیامبر اسلام می گفت: «علی سیفُ اللّه عَلی اَعْدائِهِ . علی، شمشیر خدا است که بر روی دشمنان خدا کشیده می شود.
۵. حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام بیشتر پیاده می جنگید و اگر هم سوار اسبی می شد، موقع جنگ دورش میکرد تا اسب در جنگ آسیب نبیند و هیچگاه به اسب حریف صدمه نمیزد. به حضرتش گفته شد که چرا سوار اسب نمی شود؟ پاسخ داد: من نه کسی هستم که پشت به دشمن کنم و بگریزم و نه کسی هستم که اگر کسی گریخت تعقیبش کنم. پس اسب را برای چه می خواهم؟
۶. حضرت زرهش تنها سینه اش را می پوشاند و هرگز پشت نداشت. از او پرسیدند که چرا زرهش پشت ندارد؛ آیا نمی ترسد که کسی از پشت به او ضربتی بزند؟ در پاسخ فرمود : من هرگز به دشمن پشت نمی کنم و از میدان نمی گریزم و خدا هرگز آن روز را نخواهد آورد.
۷. شجاعت و استواری حضرت علی علیه السلام در جنگ ها چنان بود که هرگاه مشرکان و کافران او را در جنگ می دیدند به همدیگر وصیت می کردند مثل این که مرگ را با چشم خود دیده باشند.
۸. هرگاه که دو صف برای جنگ مقابل هم صف می کشیدند، مردم به یکدیگر می گفتند: ملک الموت در همان صفی باید باشد که علی با آن صف است و صف مقابل باید خود را برای مرگ آماده کنند.
۹. روزی یکی از سرداران سپاهش به او گفت که اگر اسب ها آشفتند و ما از همدیگر دور شدیم، تو را کجا بیابیم؟ در پاسخ فرمود: در همان جایی که از من دور شده اید. حاکی از این که من از جایم تکان نمیخورم.
۱۰. وقتی که در جنگ جمل پرچم را به پسرش محمّد حنفیه داد، به او چنین فرمود: «کوه ها هم از هم بپاشند، تو از خود مپاش؛ دندان هایت را به هم بفشار؛
کاسه سرت را به خدا بسپار؛ پاهایت را چون میخ به زمین بکوب؛ به انتهای سپاهیان دشمن چشم بدوز؛
و از تنگ نظری و دون همّتی چشم بپوش؛ و بدان که پیروزی بی گمان پیش خداوندِ سبحان است.
۱۱. حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام از نان دنیا به نان جو بسنده کرده بود و از نان گندم نمی خورد تا آنجا که مردم از تعجّب می پرسیدند: پسر ابوطالب با این غذا و خوراک اندک چگونه در کشتن هم آوردان و پهلوانان ناتوان نمی شود؟ مولا علی علیه السلام در پاسخ فرمود: بدانید آن درختی را که در کویر می روید،
شاخه اش سخت تر باشد. ولی گیاهان ناز پرورده لطیف باشد.
۱۲. از سخنان آن حضرت است که می فرمود : «وَ اللّه لَو تَظاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلی قِتالی لَمّا وَلَّیتُ عَنها. به خدا سوگند اگر همه عرب ها پشت به پشت هم دهند و به جنگ با من بشتابند، هرگز از آنان روی برنتابم و اگر فرصتی دست دهد، به پیکار همه بشتابم.
گل حیات
روزی یک بشقاب پرنده از آسمان به دریاچه تی تی کا کا کنار دریاچه خورشید فرود آمد و موجودات دلفین نما به داخل آب پریدند و به طرف مردم آمدند و به آنها گفتند که از کجا می آیند. سپس با پیشینیان اینکا ها ارتباط صمیمانه ای برقرار کردند و ارتباط با این موجودات آسمانی بود که امپراطوری اینکا ها را بوجود آورد.
سپس مجله ( زندگی ساده ) در استرالیا مقالات متعددی در این رابطه را پس از بررسیهای انجام شده منتشر کرد. نتیجه بدست آمده این بود که در تمام فرهنگها، از جمله ۱۲ فرهنگ مختلف در منطقه مدیترانه، چنین داستانهای مشابهی وجود دارد. در این مقاله به بررسی دلفین ها نیزمی پردازیم زیرا به نظر می رسد که آنها در روشن کردن آگاهی این سیاره سهم مهمی داشته اند.
تعریفی از اعداد و کدها
یک ریاضی دان کشف کرده است که ارتباط عددی شگفت آوری وجود دارد که توسط دانشگاههای یل و هاروارد و حتی پنتاگون مورد بررسی قرار گرفته است. چیزی که آنها کشف کرده اند، این است که احتمالاً تمام افراد و وقایع که در فضا و زمان بوقوع می پیوندند، هزاران سال پیش دربرخی کتابهای مقدس نوشته شده است که نشان می دهد آینده پیشگویی شده است. اطلاعاتی نظیر تاریخ و محلی که شما به دنیا آمده اید و تاریخ و محلی را که در آنجا خواهید مرد و موقعیتهای اولیه زندگیتان همه نوشته شده است. ممکن است عجیب به نظر برسد ولی واقعیت دارد. حتی با توجه به تقویم مایان ها ما در حال ورود به مرحله آخر زمان می باشیم. ادامه دارد...
شرط بداء در عالم ذر
بَداء، اصطلاحی در کلام شیعه است که به معنای آشکار شدن امری از ناحیه خداوند برخلاف آن چه مورد انتظار بندگان بوده است میباشد.
در بداء، خداوند در واقع آن چه مورد انتظار بوده را محو و امری جدید را اثبات میکند؛ در حالی که به هر دو حادثه پیش از آن آگاه است. در گزارشات ائمه اطهار (علیهم السلام) درباره ی عالم ذرّ آمده است که خدای متعال چون گِل خوبان و بدان را سرشت، درباره ی ایشان مخصوصا دسته ی دوم، شرط بداء گذاشت:
امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
طینتها سه نوعند؛ اول: طینت انبیاء که مؤمن از همان طینت است جز اینکه طینت انبیاء از قسمت بهتر آن است آنها اصل هستند و داراى امتیاز خود میباشند و مؤمنین فرع آن میباشند از سرشتى چسبنده (که ملحق به آنها میشوند) و خداوند بین انبیاء و پیروانشان فاصله نمى اندازد. سپس فرمودند: دوم: طینت ناصب است که از گلى بدبواست و سوم گل مستضعفین است که از خاک (معمولی) است. مؤمن از ایمان خود و ناصبی از دشمنى خویش برنمی گردد و برای خداست اراده و مشیت درباره ی همه ی آنها.
از روایت فوق، فهمیده میشود که تغییر و تبدیل در تمام طینت ها، البته مشروط به مشیت و اراده ی خدا امکان پذیر است. در روایات دیگر، بداء را مخصوص اصحاب الشمال دانسته و ایشان را برای رسیدن به خیر و صلاح امیدوار کرده است. حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) به طریق پدران بزرگوار خویش از امیرالمؤمنین (علیه السلام) در ضمن خبری بس طویل، نقل فرموده اند که:
خداوند عزوجل به فرشتگان فرمود: من از گل و لاى سالخورده و سیاه و بدبوى تغییر یافته، انسانى را آفریده و پس از آن که آن را آراسته و از روح خویش در آن دمیدم همه بر او سجده کنید. البتّه این فرمان و امر حق تعالى به ملائکه زمانى صادر شد که آدم هنوز خلق نشده بود و امر مزبور، احتجاج و اقامه برهانى بود از ناحیه بارى تعالى بر فرشتگان. سپس امام (علیه السلام) فرمودند: حق تعالى مشتى از آب شیرین و گوارا برداشت) و آن را با خاک آمیخت تا گل شد) و آن را به صدا آورد؛ سپس آن خشک شد، بعد حق تعالى خطاب به آن نمود و فرمود: از تو انبیاء و رسولان و بندگان نیکوکار و پیشوایانى که دیگران را به بهشت دعوت نموده و تابعین آنها تا روز قیامت را آفریده و باکى از آن ندارم چه آن که من از فعلى که انجام مى دهم مورد سؤال واقع نشده؛ بلکه خلایق اند که باز خواست مى شوند. سپس مشتى از آب شور و تلخ را برداشت (و آن را با خاک آمیخت تا گل شد) و آن را به صدا آورد، سپس آن خشک شد. بعد خدای متعال به آن فرمود: جبّارین و فراعنه و طاغیان و اعوان شیاطین و کسانى که دیگران را تا روز قیامت به دوزخ دعوت مى کنند و اتباعشان را از تو مى آفرینم و باکى ندارم؛ زیرا از فعلى که انجام مى دهم مورد سؤال واقع نشده و این مخلوقات هستند که بازخواست میشوند.
الفرقان. وَهُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هَٰذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَٰذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَیْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَّحْجُورًا. ﻭ ﺍﻭﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﻭ ﺩﺭﻳﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺁﻣﻴﺨﺖ ، ﺍﻳﻦ ﺧﻮﺵ ﻃﻌﻢ ﻭ ﮔﻮﺍﺭﺍ ، ﻭ ﺍﻳﻦ ﺷﻮﺭ ﻭ ﺗﻠﺦ ﺍﺳﺖ ، ﻭﻣﻴﺎﻥ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻣﺎﻧﻊ ﻭ ﺣﺎﻳﻞ ﻭ ﺳﺪّﻱ ﻧﻔﻮﺫﻧﺎﭘﺬﻳﺮ ﻭﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ [ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﺨﻠﻮﻁ ﻧﺸﻮﻧﺪ . ](٥٣)
امام (علیه السلام) فرمودند: البته پروردگارِ بلند مرتبه در خطاب با آب شور و تلخ که اصحاب الشمال را از آن آفرید بداء را شرط فرمود؛ ولى در خطاب با آب شیرین که منشأ آفریدن اصحاب الیمین است این شرط را نیاورد. سپس هر دو را با هم ممزوج نمود و بعد آن را به صدا آورد و به دنبالش آنها را جلو عرش ریخت.
ششمین حجت پروردگار؛ حضرت جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام) فرمودند:
خدای متعال در ابتدای خلقت دو دریا آفرید؛ یکی گوارا و شیرین و دیگری شور و تلخ. سپس خاک آدم را از آب دریای شیرین خلق نمود و پس از آن بر دریای تلخ، عبورش داد؛ پس سیاه و بدبویش کرد و این آفرینش آدم بود. پس مشتی از کتف راست او برداشته و آن را در صلب آدم پاشید و فرمود: ایشان را برای بهشت خلق میکنم و ابایی ندارم. سپس مشتی از کتف چپش برداشت و آن را در صلب آدم پاشید و فرمود: ایشان را برای آتش میآفرینم و ابایی ندارم. از آنچه انجام میدهم بازخواست نشوم و برای من در این گروه دوم پس از این، امکان بداء وجود دارد. همانا همه به این دو گروه امتحان خواهند شد. سپس امام (علیه السلام) فرمودند: پس در آن روز، اصحاب الشمال در حالی که ذرّه بودند بر خالقشان احتجاج کرده و گفتند: پروردگارا! خدایا! به چه سبب آتش را بر ما واجب کردی با اینکه تو حاکم عادلی هستی و هنوز حجت را بر ما تمام نکرده و با پیامبرانت ما را نیازموده ای و به طاعت و معصیت ما علم نداری؟ پس خدای متعال فرمود: هم اکنون شما را از حجت خویش با خبر ساخته و دلیل خویش را بیان میکنم. پس وحی فرستاد به مالک، فرشته نگهبان دوزخ، که به آتش دستور بده تا نعره زده، و زبانیه ای از آن خارج شود پس چنین شد. سپس خدای عزوجل به آن معترضین فرمود: با میل خویش وارد آتش شوید. گفتند: به میل و رغبت، داخل نخواهیم شد. باز فرمود: با میل خویش داخل شوید و گرنه به زور در آن عذاب خواهید شد. گفتند: ما اصلا از ترس این آتش و اینکه ما را برای آن آفریده ای به تو پناه برده و اعتراض کردیم؛ حال چگونه به میل خویش داخل شویم؟! این فرمانت را از اصحاب الیمین آغاز کن! تا اینگونه بین ما به عدالت رفتار کرده باشی!
پس خدا رو به اصحاب الیمین کرده و به ایشان که ذرّه بودند دستور داد تا از روی طوع و اختیار به آتش داخل شوند. پس با شتاب به سمت آن حرکت کرده و همگی در آن فرو رفتند پس خداوند متعال آتش را بر ایشان سرد و سلام گرداند و از آن بیرونشان کشید. در اینجا خدای متعال هر دو گروه را مورد خطاب قرار داده و فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟. پس اصحاب الیمین گفتند: آری! تو پروردگار ما هستی و ما جملگی با میل خویش عباد و بندگان فرمانبردار توایم. و اصحاب الشمال گفتند: آری! و ما از روی اکراه، بندگان توایم. این است همان فرمایش خدا که در قرآن فرموده: آل عمران. لَهُ أَسْلَمَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا وَإِلَیْهِ یُرْجَعُونَ. ﻫﺮ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺭﻭﻱ ﺭﻏﺒﺖ ﻳﺎ ﻛﺮﺍﻫﺖ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﻭ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺍﺳﺖ، ﻭﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺍﻭ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻩ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ .(٨٣) منظور همان پذیرفتن توحید پروردگار است.
در واقع اراده ی خدای متعال بر این امر محقق شده که راه سعادت را به روی اشقیای عالم ذرّ نبندد؛ و فرصت دنیا را نیز برای ایشان محتمل دانسته و روزنههای امید را کاملا بر ایشان مسدود نسازد. گرچه اندک اند کسانی که در عالم ارواح و ذرّ اول و ذرّ دوم، شقی بوده اند؛ ولی در دنیا جبران مافات نموده و از صالحین شوند. به هر حال با اثبات امکان بداء در مورد اشقیاء عالم ذر، چند نکته ی لطیف به دست میآید. اول اینکه امکان دارد عده ای علی رغم اینکه ذاتشان در عالم ذر، سجّینی بوده، در عالم دنیا تغییر طینت داده و رنگشان عوض شود و همه چیز در عالم ذرّ تمام نشده به صورتی که افراد جبرا در این دنیا مرتکب اعمالی شوند؛ بلکه هنوز فرصت باقی است و اصلا این دنیا را خدای متعال قرار داده است تا فرصت دوباره ای به خلقش دهد، و نکته ی دوم اینکه با توجه به معنای بداء که آشکار کردن امری برای مردم بود نه آشکار شدنش برای خدا به این نتیجه میرسیم که ممکن است افرادی به خاطر سوء اختیار خویش در عالم ارواح و عالم ذر، صاحب طینتی پست و دون شده باشند که البته این حاصل انتخاب خودشان در آن عالم بوده است؛ ولی چون به دنیا قدم بگذارند با اقاله و توبه، خدای عزوجل طینتشان را تغییر دهد و آنها را بر خلاف انتظار مردم، بهشتی کند و نکته ی سوم اینکه ممکن است علت آنکه بر بداء نسبت به اشقیاء تأکید بیشتری شده به این دلیل باشد که انتظار بداء نسبت به ایشان بیشتر است در حالی که امید است درباره ی گروه اول، بدائی صورت نگیرد گرچه مشیّت خدا درباره ی هر دو گروه، غالب و چیره است و امکان تبدیل در هر دو دسته وجود دارد.
حجرالاسود، یکی از شاهدان عالم ذرّ
آنگونه که خدای متعال و حضرات معصومین (علیهم السلام) از کیفیت عالم ذرّ گزارش داده اند مشخص میشود که در آن عالم، شاهدانی نیز وجود داشته اند که جریان را به خوبی نظاره کرده و شاید روزی آن را بازگو کرده و یا در موردش شهادت دهند؛ نام چهارده معصوم (علیهم السلام) بر صدر این لوح میدرخشد. ملائکه را نیز در زمره ی شاهدان آن عالم بر شمرده اند. از جمله شاهدان عالم ذر، حجرالاسود است که بر رکن شرقی کعبه قرار دارد.
جناب عبداللّه بن سنان که از موثّق ترین یاران حضرت صادق (علیه السلام) و از اصحاب سرِّ ایشان است در حدیثی نقل میکند که: با حضرت ابوعبداللّه جعفر الصادق (علیه السلام) در طواف بودیم. شخصى از فرزندان عمر (خدا لعنتش کند) از نزدیک ما گذشت و دستش را مردى دیگر گرفته بود؛ پس آن مرد، حجر الاسود را استلام نمود. آن شخص عمرى که دستش را وى گرفته بود بر سرش فریاد زد و با او درشتى نمود و به وى گفت: حجّت باطل است! این چیزى را که تو استلام مى کنى سنگ بوده نه نفعى به حال تو داشته و نه ضررى. عبداللّه بن سنان مى گوید: من خدمت امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: فدایت شوم! آیا کلام این عمرى را شنیدید و ملاحظه فرمودید که وى به آنکه استلام نمود چه گفت و به او چه رساند آنچه را که رساند؟ حضرت فرمودند: چه چیزى به او گفت؟ پس من ما وقع ماجرا را محضرشان عرضه داشتم. حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: دروغ گفت، دروغ گفت، دروغ گفت. روز قیامت حجر الاسود زبانى تیز و گویا داشته و با آن براى کسانى که او را استلام کرده اند و بدین وسیله به عهد خود وفاء نموده اند، شهادت به وفادارى مى دهد. سپس حضرت فرمودند: وقتى حق تعالى آسمانها و زمین را آفرید، دو دریا ایجاد نمود، یکى شیرین و دیگرى تلخ، تربت آدم (علیه السلام) را از دریاى شیرین آفرید سپس از دریاى تلخ بر آن پاشید، بعد آدم را از آن آفرید آنگاه آن را همچون پوست مالید؛ سپس رهایش نمود و وقتى خواست در آن، روح بدمد او را به صورت شبح و تمثالى ایستاند بعد یک مشت از کتف راستش برداشت و بلافاصله اجزاء ریزى همچون مورچه از آن خارج شدند. پس فرمود: اینها اهل بهشت هستند و یک مشت هم از کتف چپش برداشت و فرمود: اینها اهل جهنّم هستند، بعد حق تعالى اصحاب الیمین یعنی ذرّاتى که از کتف راست بیرون آمده بودند و اصحاب الیسار یعنى ذرّاتى که از کتف چپ خارج گشتند را به سخن در آورد، اصحاب الیسار عرضه داشتند: پروردگارا! چرا آتش
را براى ما آفریدى، در حالی که حق را براى ما روشن نکردى و به سوى ما رسولى مبعوث نداشته اى؟ خداوند عزوجل به آنها فرمود: به خاطر آنکه مى دانم شما به طرف جهنم مى روید اگر چه بعد از بعث رسل و تبیین و روشن نمودن واقع باشد و من شما را به زودى مى آزمایم؛ پس حق تعالى به آتش امر فرمود برافروخته شود، و آتش گرم و افروخته گردید؛ سپس به اصحاب الیسار فرمود: همگی داخل آتش شوید و من آن را براى شما سرد و سالم مى گردانم. آنها عرضه داشتند: پروردگارا! ما از تو پرسیدیم چرا براى ما آتش آفریدى و مقصودمان از این سؤال فرار و گریز از آن بود حال ما را امر مى کنى که در آن داخل شویم، اگر به اصحاب الیمین نیز این فرمان را بدهى داخل آن نمى شوند. حقّ عزوجل به آتش امر فرمود تا گرم و افروخته شود؛ پس از آن به اصحاب الیمین فرمان داد که در آتشِ گداخته داخل شوند پس در آن پریدند و آتش بر ایشان سرد و سلام شد. بعد به تمام آنها فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ اصحاب الیمین از روى میل گفتند: چرا هستی! و اصحاب الیسار از روى کراهت جواب داده و تصدیق کردند؛ پس بارى تعالى از جملگى آنها پیمان گرفت و ایشان را بر خودشان شاهد قرار داد. بعد امام (علیه السلام) فرمودند: حجرالاسود، آن وقت در بهشت بود؛ پس خداوند عزوجل بیرونش آورد و آن، میثاق و پیمان خلائق را در خود فرو برد و به همین معنا اشاره دارد فرموده حق تعالى «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیهِ یرْجَعُونَ» یعنی تمام موجودات در آسمان و زمین خواه و ناخواه مطیع او بوده و رجوعشان به سوى او است. و زمانى که حضرت حق تبارک و تعالى آدم (علیه السلام) را در بهشت ساکن نمود و وى مرتکب لغزش گردید، حق تعالى حجر را از بهشت فرود فرستاد و آن را در رکنى از ارکان بیت خود قرار داد و جناب آدم (علیه السلام) را از بهشت به زمین روى کوه صفا هبوط داد، آدم براى مدّت مدیدى در آن جا درنگ نمود؛ سپس حجر را در بیت دید آن را شناخت و یاد میثاق و عهدش افتاد از این رو نزد حجر آمد و به سرعت خود را به آن جا رسانید و سپس خویش را، روى آن افکند و مدّت چهل بامداد گریست و از خطایش توبه نمود و از این که عهد را نقض کرده اظهار پشیمانى کرد. سپس امام (علیه السلام) فرمودند: به همین خاطر امر شده اید هرگاه حجر را استلام کردید بگویید: «امانتى ادّیتها و میثاقى تعاهدته لتشهد لی بالموافاة یوم القیامة. » یعنی: امانتم را رسانده و به میثاقم متعهدم تا تو مرا به این وفاداری در قیامت شهادت دهی.
اما در مورد علت اینکه مؤمن گاهی تندی و کج خلقی دارد مربوط به حوادث عالم ذرّ است.
طبیعتاً برخی از حالات، روحیات و اعمال ما به چگونگی کردار ما در عوالم پیشین برمی گردد. راوی گوید که محضر امام صادق (علیه السلام) بودیم؛ پس نام یکى از اصحاب و یاران برده شد، گفتیم در وى تندى و تیزى است، امام (علیه السلام) فرمودند:
از علائم مؤمن این است که در او تیزى و تندى است. (فَقَالَ مِن عَلَامَةِ الْمُؤْمِنِ أَن تَکُونَ فِیهِ حِدَّةٌ) عرضه داشتیم: در تمام اصحاب ما تندى هست، سرّ آن چیست؟ حضرت فرمودند: خداوند تبارک و تعالى هنگامى که انسان را مى آفرید به اصحاب الیمین که شما همان گروه مى باشید فرمود: داخل آتش شوید، پس اصحاب الیمین داخل آتش شده، گرمای آتش به ایشان رسید، این حدّت و تیزى از اصابت همان گرماست و از طرفى به اصحاب الشمال که مخالفین شما هستند امر شد که آنها نیز به آتش وارد شوند؛ ولى آنها وارد نشده، قهرا سوزش آتش را لمس و حس نکردند؛ لذا ایشان به ظاهر داراى وقار و سنگینى مى باشند. و عبداللّه بن سنان نیز میگوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: من بعضى از یاران و شیعیان را مى بینم که گرفتار کج خلقى و تندی و سبکی هستند و از این جهت به شدت اندوهگین میشوم و این در حالی است که مخالفان خود (غیر شیعه) را نیکو روش مى بینم. حضرت فرمودند:
مگو نیکو روش! زیرا مقصود از روش، طریقه (کیش و مذهب) است؛ بلکه بگو ظاهرش نیکوست. (توجه) عرض کردم: او را نیکو ظاهر و داراى وقار میبینم و از آن جهت اندوهگین میشوم. فرمودند: از تندی که در اصحابت و سیمای نیکى که در مخالفینت میبینى اندوهگین مباش؛ زیرا خداوند تبارک و تعالى چون خواست آدم را بیافریند، دو طینت آفرید؛ سپس آنها را دو نیمه کرد و به اصحاب الیمین فرمود: به اذن من آفریده شوید، آنها مخلوقى گشتند مانند مورچگان که میشتافتند و به اصحاب الشمال فرمود: به اذن من آفریده شوید، آنها نیز مخلوقى گشتند مانند مورچگانی که آهسته و کند میرفتند؛ سپس براى آنها آتشى برافراشت و فرمود: به اذن من به آن در آئید. نخستین کسى که به آتش درآمد، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بود؛ سپس پیغمبران اولو العزم دیگر و اوصیاء و پیروانشان هم از پى ایشان در آمدند. آنگاه به اصحاب الشمال فرمود: به اذن من به آن در آئید، گفتند: پروردگارا! ما را آفریدى تا بسوزانى؟! و اینگونه نافرمانى کردند. سپس به اصحاب الیمین فرمود: به اذن من از آتش خارج شوید، پس خارج شدند بى آنکه آتش به آنها جراحتى رسانده و در آنها تأثیرى گذارد.
چون اصحاب الشمال آنها را دیدند، گفتند: پروردگارا! رفقای خود را سالم میبینیم، از ما در گذر و امر فرما که داخل آتش شویم، فرمود: از شما در گذشتم و به شما فرصت دوباره دادم، داخل شوید. این بار هم چون نزدیک رفتند و افروختگى آتش به آنها رسید، برگشتند و گفتند: پروردگارا! ما بر سوختن، صبر نداریم و باز نافرمانى کردند، تا سه بار ایشان را امر به داخل شدن فرمود، و در هر سه بار نافرمانى کردند و برگشتند و آنها (یعنى اصحاب الیمین) را سه بار امر فرمود، و هر سه بار فرمان بردند و به سلامت از آتش بیرون آمدند؛ سپس به همه آنها فرمود: به اذن من گل شوید و آدم را از (اصل) آن گل آفرید، پس آنها که از این دسته باشند، از آن دسته نگردند و آنها که از آن دسته باشند، از اینها نشوند (یعنى عاقبت، اصحاب الیمین سعادتمند و بهشتى گردند و اصحاب الشمال شقاوتمند و دوزخى شوند). هر سبُکى و بدخلقى که در اصحابت (شیعیان) میبینى ازبرخورد آنهاست با اصحاب الشمال و هر سیماى نیک و وقارى که در مخالفینت مى بینى، از برخورد آنهاست با اصحاب الیمین.
گویا مقصود از این برخورد، همان چسبندگى و آمیختگى اجزاء گل اولیّه ی آنها با یکدیگر است و حضرت با این فرمایش فهماندند که خوبیهای مخالفین برای شیعه است و بدیهای شیعه برای مخالفین میباشد. کتاب کافی. ادامه دارد...
جهاد با نفس
حدیث :
ابوذر روایت کند که : به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم عرض کردم : اى رسول خدا! صحف ابراهیم چه بود؟ فرمود: همه آن مثلهایى بود (از جمله :) اى پادشاهى که گرفتار گشته و فریب خورده اى من تو را براى اینکه دنیا را بخش بخش گرد آورى کنى مبعوث نکردم بلکه تو را بر انگیختم تا دعاى ستمدیده را از من بازگردانى (ستمدیده اى نباشد تا از درگاه من فریاد رسى خواهد) زیرا من دعاى ستمدیده را اگر چه کافر باشد باز نمى گردانم (دعایش را اجابت مى کنم ). (مثلى دیگر اینکه :) بر شخص خردمندى که مغلوب و مقهور نگشته است (و سرگرم دنیاطلبى نشده ) سزاوار است که ساعات خود را تقسیم کند: ساعتى را به مناجات با پروردگارش بگذراند و در ساعتى از نفس خود حساب کشد و در ساعتى به نیکویى هایى که خداوند با او نموده است اندیشه کند و ساعتى را به بهره بردن نفسش از حلال خلوت کند زیرا این ساعت یارى گر بقیه ساعات است و دلها را نیرویى تازه مى بخشد و جدیت در کار را در پى دارد (دلها را فارغ و آسوده مى سازد).
حدیث :
250 - امام صادق علیه السلام فرمود: از پدرم امام باقر علیه السلام شنیدم که فرمود: من از (کارهاى ) این غلامم و (کارهاى ) خانواده خود بر امورى صبر مى کنم که از حنظل (هندوانه ابوجهل ) براى من تلخ تر است (ولى با این وجود در برابر کارها و سخنان آن صبر مى کنم ) زیرا کسى که صبر پیشه کند به خاطر صبرش به درجه روزه دارى که به عبادت ایستاده و درجه شهیدى که در رکاب پیامبر صلى الله علیه و آله شمشیر زده نائل مى شود.
حدیث :
251 - امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: شخص صبور پیروزى را از دست نمى دهد و عاقبت به پیروزى مى رسد اگر چه زمانى طولانى بر او بگذرد.
حدیث :
252 - امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: کسى که صبر وى را نجات نبخشد جزع و بى تابى او را از پاى در مى آورد.
حدیث :
253 - امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: صبر به سوى سختى هاى زمانه تیر مى افکند و بى تابى از یارى کنندگان زمانه است .
حدیث :
254 - روایت است که زنى به خدمت امام صادق علیه السلام آمد و عرض کرد: پسرم از نزد من به سفر رفته و غیبتش طولانى شده و شوق بسیارى به دیدنش یافته ام ، در درگاه خداوند برایم دعا کن . حضرت فرمود: بر تو باد صبر پس صبر را در زندگى ات به کار گیر. پس از چندى باز آن زن آمد و نزد آن حضرت از طولانى شدن غیبت پسرش شکایت کرد، حضرت فرمود: آیا نگفتم که صبر را پیشه کنى ؟ زن عرض کرد: اى فرزند رسول خدا چقدر صبر؟ به خدا سوگند که صبرم به سر آمد حضرت فرمود: به منزلت برگردد. مى بینى که فرزندت از سفر بازگشته ، زن برخاست و رفت و دید که فرزندش بازگشته پس همراه با او نزد حضرت آمدند و عرض کرد: آیا بعد از رسول خدا صلى الله علیه و آله وحى مى آید؟ حضرت فرمود: خیر ولى هنگام به سر آمدن صبر گشایش مى رسد چون تو گفتى که : صبرم تمام شد دانستم که خداوند با آمدن فرزندت گشایشى برایت حاصل نموده .
حدیث :
255 - محمد بن عبدالله یا عبیدالله گوید: از امام رضا علیه السلام شنیدم که فرمود: کسی عابد شمرده نمى شود مگر اینکه بردبار باشد و در بنى اسرائیل رسم چنین بود که هرگاه مردى مدتى به عبادت مى پرداخت عابد شمرده نمى شد مگر اینکه پیش از آن ده سال را در سکوت به سر برده باشد.
حدیث :
256 - امام باقر علیه السلام فرمود: پدرم على بن حسین علیه السلام مى فرمود: همانا کسی که بردبارى اش در هنگام خشمش او را دریابد مرا شگفت زده مى کند.
حدیث :
257 - امام باقر علیه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: خداوند دوست مى دارد کسى را که با حیا، بردبار، پاکدامن و خود دار از حرام باشد.
حدیث :
164 - امام صادق علیه السلام فرمود، بر دنیا صبر کنید که دنیا ساعتى بیش نیست پس آنچه از دنیا سپرى شده براى آن رنجى و سرورى نمى یابى (رنج و شادمانى آن تمام شدنى است ) و آنچه نیامده است نمى دانى چیست ؟ دنیا همان ساعتى است که تو در آن هستى پس در آن بر طاعت و فرمانبردارى خدا صبر کن و در مقابل معصیت خداوند نیز شکیبا باش .
خاموشىِ ستوده
سکوت کردن و کم گویی از حکمت است.
هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد. قبل از اینکه سخنگفتن را آغاز کنید، از خودتان بپرسید که آیا واقعا لازم است که چیزی بگویید یا نه. اگر آنچه قصد گفتنش را دارید ربطی به بحث ندارد، بهتر است از گفتن آن پرهیز کنید. مردم جذب صحبتهای کسی میشوند که کلمات و جملات خود را بادقت انتخاب میکند. کسانی که همواره در حال اظهارنظر و نقل داستان هستند بهمرورزمان محبوبیت خود را از دست میدهند. معمولا بیشتر گفتههای افراد پرحرف بیربط و غیرضروری است.
امام على علیه السلام : تنها آن کس سزاوار نام خاموشى است ، که بر جواب گفتن توانا باشد [و پاسخ ندهد] و گرنه [اطلاق نام ]درماندگى به او سزاوارتر است .
امام على علیه السلام ـ در توصیف پیامبر صلى الله علیه و آله ـ فرمود : سخنش، بیان (روشنگر) بود و سکوتش، زبان (با معنا) .
امام على علیه السلام ـ در توصیف اهل بیت علیهم السلام ـ فرمود : آنان کسانى هستند که حکمشان (بردباریشان) شما را از دانششان آگاه مى سازد و سکوتشان از سخنشان و ظاهرشان از باطنشان ، با دین مخالفت نمى کنند و در آن با یکدیگر اختلاف نمى ورزند؛ زیرا دین در میان آنان گواهى راستگو و خاموشى گویاست . آنان مایه حیاتِ دانش اند و مرگِ نادانى . بردبارى ایشان شما را از دانششان آگاه مى سازد و آشکارشان از نهانشان و خاموشیشان از گفتار حکیمانه شان.
امام على علیه السلام : قرآن امر کننده [به کار نیک ]و بازدارنده [از کار بد] است و خاموشى گویاست .
امام رضا علیه السلام : چه نیکوست آن خاموشى که از روى درماندگى [در سخن گفتن ]نباشد، و براى پُر گو لغزشهاست .
میزان الحکمه،جلد ششم