زنــدگى شوق رسیــدن به همـان فـردایست. که نخواهـد آمـد ! تو نه در دیروزى ، و نـه در فــردایى. ظرف امروز پر از بودن توست. زنـدگى را دریــاب
به جز از علی نباشد به جهان گرهگشایی / طلب مدد از او کن چو رسد غم و بلایی.
چو به کار خویش مانی در رحمت علی زن / به جز او به زخم دلها ننهد کسی دوایی.
ز ولای او بزن دم که رها شوی ز هر غم / سر کوی او مکان کن بنگر که در کجایی.
بشناختم خدا را چو شناختم علی را / به خدا نبردهای پی اگر از علی جدایی.
علی ای حقیقت حق علی ای ولی مطلق / تو جمال کبریایی تو حقیقت خدایی.
نظری ز لطف و رحمت به من شکسته دل کن / تو که یار دردمندی تو که یار بینوایی.
همه عمر همچو “شهری” طلب مدد از او کن / که به جز علی نباشد به جهان گرهگشایی
“عباس شهری”
از پیامبر اکرم(ص) نقل شده فضائل امام علی(ع) قابلشمارش نیستند و برپایه روایتی دیگر از پیامبر(ص) بازگوکردن، نوشتن، نگاهکردن و گوشدادن به فضائل حضرت علی(ع) نوعی عبادت و باعث آمرزش گناهان میشود.
فضائل امام علی(ع) دو دستهاند: فضائل اختصاصی و فضائل مشترک با دیگر اهل بیت(ع): آیه ولایت، آیه شِراء، آیه انفاق، حدیث غدیر، حدیث طیر مشوی، حدیث منزلت، مولود کعبه و خاتمبخشی از فضائل اختصاصی او بهشمار میآیند. آیه تطهیر، آیه اهلالذکر، آیه مَوَدّت و حدیث ثقلین هم از فضایل مشترک او با دیگر اهلبیت(ع) است.
در دوره بنیامیه از نشر فضائل امام علی(ع) جلوگیری شد. در این دوره کسانی که فضایل او را نقل میکردند، کشته یا زندانی میشدند. همچنین به دستور معاویه کسانی که در مقابل فضائل امام علی(ع)، برای خلفای سهگانه فضیلت جعل میکردند، تشویق میشدند. همچو ابنتیمیه و شاگردانش ابن کثیر و ابن قیم جوزی و باوجود تمام تلاشهای مخالفین در جلوگیری از نشر فضائل امام علی(ع)، در جوامع حدیثی شیعه و سنی، فضایل بسیاری از علی بن ابیطالب نقل شده است. عالمان دو مذهب کتابهایی مستقل هم درباره فضائل او نوشتهاند. فضائل امیرالمؤمنین ابن حنبل، خصائص امیرالمؤمنین نسائی و عُمْدَةُ عُیونِ صِحاحِ الأخْبار فی مَناقبِ إمامِ الأبرار ابن بطریق از جمله آنها است.
دوازده فضیلت کوتاه و گویا از حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام.
۱. حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام در هیچ جنگ و جهادی شرکت نکرد مگر این که پیروز برگشت.
۲. رسول خدا صلی الله علیه و آله می گفت: عَلی اَشْجَعُ النّاسِ قَلْبا. علی، شجاع ترین و قویدل ترینِ مردم است.
۳ .حریف را فقط با یک بار زدن می کشت و در حدیث است که: «کانت ضرباتة وترا. ضربت شمشیر او همیشه تک ضرب بود. (هیچکس را دو ضربت نزد)
۴. پیامبر اسلام می گفت: «علی سیفُ اللّه عَلی اَعْدائِهِ . علی، شمشیر خدا است که بر روی دشمنان خدا کشیده می شود.
۵. حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام بیشتر پیاده می جنگید و اگر هم سوار اسبی می شد، موقع جنگ دورش میکرد تا اسب در جنگ آسیب نبیند و هیچگاه به اسب حریف صدمه نمیزد. به حضرتش گفته شد که چرا سوار اسب نمی شود؟ پاسخ داد: من نه کسی هستم که پشت به دشمن کنم و بگریزم و نه کسی هستم که اگر کسی گریخت تعقیبش کنم. پس اسب را برای چه می خواهم؟
۶. حضرت زرهش تنها سینه اش را می پوشاند و هرگز پشت نداشت. از او پرسیدند که چرا زرهش پشت ندارد؛ آیا نمی ترسد که کسی از پشت به او ضربتی بزند؟ در پاسخ فرمود : من هرگز به دشمن پشت نمی کنم و از میدان نمی گریزم و خدا هرگز آن روز را نخواهد آورد.
۷. شجاعت و استواری حضرت علی علیه السلام در جنگ ها چنان بود که هرگاه مشرکان و کافران او را در جنگ می دیدند به همدیگر وصیت می کردند مثل این که مرگ را با چشم خود دیده باشند.
۸. هرگاه که دو صف برای جنگ مقابل هم صف می کشیدند، مردم به یکدیگر می گفتند: ملک الموت در همان صفی باید باشد که علی با آن صف است و صف مقابل باید خود را برای مرگ آماده کنند.
۹. روزی یکی از سرداران سپاهش به او گفت که اگر اسب ها آشفتند و ما از همدیگر دور شدیم، تو را کجا بیابیم؟ در پاسخ فرمود: در همان جایی که از من دور شده اید. حاکی از این که من از جایم تکان نمیخورم.
۱۰. وقتی که در جنگ جمل پرچم را به پسرش محمّد حنفیه داد، به او چنین فرمود: «کوه ها هم از هم بپاشند، تو از خود مپاش؛ دندان هایت را به هم بفشار؛
کاسه سرت را به خدا بسپار؛ پاهایت را چون میخ به زمین بکوب؛ به انتهای سپاهیان دشمن چشم بدوز؛
و از تنگ نظری و دون همّتی چشم بپوش؛ و بدان که پیروزی بی گمان پیش خداوندِ سبحان است.
۱۱. حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام از نان دنیا به نان جو بسنده کرده بود و از نان گندم نمی خورد تا آنجا که مردم از تعجّب می پرسیدند: پسر ابوطالب با این غذا و خوراک اندک چگونه در کشتن هم آوردان و پهلوانان ناتوان نمی شود؟ مولا علی علیه السلام در پاسخ فرمود: بدانید آن درختی را که در کویر می روید،
شاخه اش سخت تر باشد. ولی گیاهان ناز پرورده لطیف باشد.
۱۲. از سخنان آن حضرت است که می فرمود : «وَ اللّه لَو تَظاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلی قِتالی لَمّا وَلَّیتُ عَنها. به خدا سوگند اگر همه عرب ها پشت به پشت هم دهند و به جنگ با من بشتابند، هرگز از آنان روی برنتابم و اگر فرصتی دست دهد، به پیکار همه بشتابم.
گل حیات
روزی یک بشقاب پرنده از آسمان به دریاچه تی تی کا کا کنار دریاچه خورشید فرود آمد و موجودات دلفین نما به داخل آب پریدند و به طرف مردم آمدند و به آنها گفتند که از کجا می آیند. سپس با پیشینیان اینکا ها ارتباط صمیمانه ای برقرار کردند و ارتباط با این موجودات آسمانی بود که امپراطوری اینکا ها را بوجود آورد.
سپس مجله ( زندگی ساده ) در استرالیا مقالات متعددی در این رابطه را پس از بررسیهای انجام شده منتشر کرد. نتیجه بدست آمده این بود که در تمام فرهنگها، از جمله ۱۲ فرهنگ مختلف در منطقه مدیترانه، چنین داستانهای مشابهی وجود دارد. در این مقاله به بررسی دلفین ها نیزمی پردازیم زیرا به نظر می رسد که آنها در روشن کردن آگاهی این سیاره سهم مهمی داشته اند.
تعریفی از اعداد و کدها
یک ریاضی دان کشف کرده است که ارتباط عددی شگفت آوری وجود دارد که توسط دانشگاههای یل و هاروارد و حتی پنتاگون مورد بررسی قرار گرفته است. چیزی که آنها کشف کرده اند، این است که احتمالاً تمام افراد و وقایع که در فضا و زمان بوقوع می پیوندند، هزاران سال پیش دربرخی کتابهای مقدس نوشته شده است که نشان می دهد آینده پیشگویی شده است. اطلاعاتی نظیر تاریخ و محلی که شما به دنیا آمده اید و تاریخ و محلی را که در آنجا خواهید مرد و موقعیتهای اولیه زندگیتان همه نوشته شده است. ممکن است عجیب به نظر برسد ولی واقعیت دارد. حتی با توجه به تقویم مایان ها ما در حال ورود به مرحله آخر زمان می باشیم. ادامه دارد...
شرط بداء در عالم ذر
بَداء، اصطلاحی در کلام شیعه است که به معنای آشکار شدن امری از ناحیه خداوند برخلاف آن چه مورد انتظار بندگان بوده است میباشد.
در بداء، خداوند در واقع آن چه مورد انتظار بوده را محو و امری جدید را اثبات میکند؛ در حالی که به هر دو حادثه پیش از آن آگاه است. در گزارشات ائمه اطهار (علیهم السلام) درباره ی عالم ذرّ آمده است که خدای متعال چون گِل خوبان و بدان را سرشت، درباره ی ایشان مخصوصا دسته ی دوم، شرط بداء گذاشت:
امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
طینتها سه نوعند؛ اول: طینت انبیاء که مؤمن از همان طینت است جز اینکه طینت انبیاء از قسمت بهتر آن است آنها اصل هستند و داراى امتیاز خود میباشند و مؤمنین فرع آن میباشند از سرشتى چسبنده (که ملحق به آنها میشوند) و خداوند بین انبیاء و پیروانشان فاصله نمى اندازد. سپس فرمودند: دوم: طینت ناصب است که از گلى بدبواست و سوم گل مستضعفین است که از خاک (معمولی) است. مؤمن از ایمان خود و ناصبی از دشمنى خویش برنمی گردد و برای خداست اراده و مشیت درباره ی همه ی آنها.
از روایت فوق، فهمیده میشود که تغییر و تبدیل در تمام طینت ها، البته مشروط به مشیت و اراده ی خدا امکان پذیر است. در روایات دیگر، بداء را مخصوص اصحاب الشمال دانسته و ایشان را برای رسیدن به خیر و صلاح امیدوار کرده است. حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) به طریق پدران بزرگوار خویش از امیرالمؤمنین (علیه السلام) در ضمن خبری بس طویل، نقل فرموده اند که:
خداوند عزوجل به فرشتگان فرمود: من از گل و لاى سالخورده و سیاه و بدبوى تغییر یافته، انسانى را آفریده و پس از آن که آن را آراسته و از روح خویش در آن دمیدم همه بر او سجده کنید. البتّه این فرمان و امر حق تعالى به ملائکه زمانى صادر شد که آدم هنوز خلق نشده بود و امر مزبور، احتجاج و اقامه برهانى بود از ناحیه بارى تعالى بر فرشتگان. سپس امام (علیه السلام) فرمودند: حق تعالى مشتى از آب شیرین و گوارا برداشت) و آن را با خاک آمیخت تا گل شد) و آن را به صدا آورد؛ سپس آن خشک شد، بعد حق تعالى خطاب به آن نمود و فرمود: از تو انبیاء و رسولان و بندگان نیکوکار و پیشوایانى که دیگران را به بهشت دعوت نموده و تابعین آنها تا روز قیامت را آفریده و باکى از آن ندارم چه آن که من از فعلى که انجام مى دهم مورد سؤال واقع نشده؛ بلکه خلایق اند که باز خواست مى شوند. سپس مشتى از آب شور و تلخ را برداشت (و آن را با خاک آمیخت تا گل شد) و آن را به صدا آورد، سپس آن خشک شد. بعد خدای متعال به آن فرمود: جبّارین و فراعنه و طاغیان و اعوان شیاطین و کسانى که دیگران را تا روز قیامت به دوزخ دعوت مى کنند و اتباعشان را از تو مى آفرینم و باکى ندارم؛ زیرا از فعلى که انجام مى دهم مورد سؤال واقع نشده و این مخلوقات هستند که بازخواست میشوند.
الفرقان. وَهُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هَٰذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَٰذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَیْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَّحْجُورًا. ﻭ ﺍﻭﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﻭ ﺩﺭﻳﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺁﻣﻴﺨﺖ ، ﺍﻳﻦ ﺧﻮﺵ ﻃﻌﻢ ﻭ ﮔﻮﺍﺭﺍ ، ﻭ ﺍﻳﻦ ﺷﻮﺭ ﻭ ﺗﻠﺦ ﺍﺳﺖ ، ﻭﻣﻴﺎﻥ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻣﺎﻧﻊ ﻭ ﺣﺎﻳﻞ ﻭ ﺳﺪّﻱ ﻧﻔﻮﺫﻧﺎﭘﺬﻳﺮ ﻭﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ [ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﺨﻠﻮﻁ ﻧﺸﻮﻧﺪ . ](٥٣)
امام (علیه السلام) فرمودند: البته پروردگارِ بلند مرتبه در خطاب با آب شور و تلخ که اصحاب الشمال را از آن آفرید بداء را شرط فرمود؛ ولى در خطاب با آب شیرین که منشأ آفریدن اصحاب الیمین است این شرط را نیاورد. سپس هر دو را با هم ممزوج نمود و بعد آن را به صدا آورد و به دنبالش آنها را جلو عرش ریخت.
ششمین حجت پروردگار؛ حضرت جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام) فرمودند:
خدای متعال در ابتدای خلقت دو دریا آفرید؛ یکی گوارا و شیرین و دیگری شور و تلخ. سپس خاک آدم را از آب دریای شیرین خلق نمود و پس از آن بر دریای تلخ، عبورش داد؛ پس سیاه و بدبویش کرد و این آفرینش آدم بود. پس مشتی از کتف راست او برداشته و آن را در صلب آدم پاشید و فرمود: ایشان را برای بهشت خلق میکنم و ابایی ندارم. سپس مشتی از کتف چپش برداشت و آن را در صلب آدم پاشید و فرمود: ایشان را برای آتش میآفرینم و ابایی ندارم. از آنچه انجام میدهم بازخواست نشوم و برای من در این گروه دوم پس از این، امکان بداء وجود دارد. همانا همه به این دو گروه امتحان خواهند شد. سپس امام (علیه السلام) فرمودند: پس در آن روز، اصحاب الشمال در حالی که ذرّه بودند بر خالقشان احتجاج کرده و گفتند: پروردگارا! خدایا! به چه سبب آتش را بر ما واجب کردی با اینکه تو حاکم عادلی هستی و هنوز حجت را بر ما تمام نکرده و با پیامبرانت ما را نیازموده ای و به طاعت و معصیت ما علم نداری؟ پس خدای متعال فرمود: هم اکنون شما را از حجت خویش با خبر ساخته و دلیل خویش را بیان میکنم. پس وحی فرستاد به مالک، فرشته نگهبان دوزخ، که به آتش دستور بده تا نعره زده، و زبانیه ای از آن خارج شود پس چنین شد. سپس خدای عزوجل به آن معترضین فرمود: با میل خویش وارد آتش شوید. گفتند: به میل و رغبت، داخل نخواهیم شد. باز فرمود: با میل خویش داخل شوید و گرنه به زور در آن عذاب خواهید شد. گفتند: ما اصلا از ترس این آتش و اینکه ما را برای آن آفریده ای به تو پناه برده و اعتراض کردیم؛ حال چگونه به میل خویش داخل شویم؟! این فرمانت را از اصحاب الیمین آغاز کن! تا اینگونه بین ما به عدالت رفتار کرده باشی!
پس خدا رو به اصحاب الیمین کرده و به ایشان که ذرّه بودند دستور داد تا از روی طوع و اختیار به آتش داخل شوند. پس با شتاب به سمت آن حرکت کرده و همگی در آن فرو رفتند پس خداوند متعال آتش را بر ایشان سرد و سلام گرداند و از آن بیرونشان کشید. در اینجا خدای متعال هر دو گروه را مورد خطاب قرار داده و فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟. پس اصحاب الیمین گفتند: آری! تو پروردگار ما هستی و ما جملگی با میل خویش عباد و بندگان فرمانبردار توایم. و اصحاب الشمال گفتند: آری! و ما از روی اکراه، بندگان توایم. این است همان فرمایش خدا که در قرآن فرموده: آل عمران. لَهُ أَسْلَمَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا وَإِلَیْهِ یُرْجَعُونَ. ﻫﺮ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺭﻭﻱ ﺭﻏﺒﺖ ﻳﺎ ﻛﺮﺍﻫﺖ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﻭ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺍﺳﺖ، ﻭﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺍﻭ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻩ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ .(٨٣) منظور همان پذیرفتن توحید پروردگار است.
در واقع اراده ی خدای متعال بر این امر محقق شده که راه سعادت را به روی اشقیای عالم ذرّ نبندد؛ و فرصت دنیا را نیز برای ایشان محتمل دانسته و روزنههای امید را کاملا بر ایشان مسدود نسازد. گرچه اندک اند کسانی که در عالم ارواح و ذرّ اول و ذرّ دوم، شقی بوده اند؛ ولی در دنیا جبران مافات نموده و از صالحین شوند. به هر حال با اثبات امکان بداء در مورد اشقیاء عالم ذر، چند نکته ی لطیف به دست میآید. اول اینکه امکان دارد عده ای علی رغم اینکه ذاتشان در عالم ذر، سجّینی بوده، در عالم دنیا تغییر طینت داده و رنگشان عوض شود و همه چیز در عالم ذرّ تمام نشده به صورتی که افراد جبرا در این دنیا مرتکب اعمالی شوند؛ بلکه هنوز فرصت باقی است و اصلا این دنیا را خدای متعال قرار داده است تا فرصت دوباره ای به خلقش دهد، و نکته ی دوم اینکه با توجه به معنای بداء که آشکار کردن امری برای مردم بود نه آشکار شدنش برای خدا به این نتیجه میرسیم که ممکن است افرادی به خاطر سوء اختیار خویش در عالم ارواح و عالم ذر، صاحب طینتی پست و دون شده باشند که البته این حاصل انتخاب خودشان در آن عالم بوده است؛ ولی چون به دنیا قدم بگذارند با اقاله و توبه، خدای عزوجل طینتشان را تغییر دهد و آنها را بر خلاف انتظار مردم، بهشتی کند و نکته ی سوم اینکه ممکن است علت آنکه بر بداء نسبت به اشقیاء تأکید بیشتری شده به این دلیل باشد که انتظار بداء نسبت به ایشان بیشتر است در حالی که امید است درباره ی گروه اول، بدائی صورت نگیرد گرچه مشیّت خدا درباره ی هر دو گروه، غالب و چیره است و امکان تبدیل در هر دو دسته وجود دارد.
حجرالاسود، یکی از شاهدان عالم ذرّ
آنگونه که خدای متعال و حضرات معصومین (علیهم السلام) از کیفیت عالم ذرّ گزارش داده اند مشخص میشود که در آن عالم، شاهدانی نیز وجود داشته اند که جریان را به خوبی نظاره کرده و شاید روزی آن را بازگو کرده و یا در موردش شهادت دهند؛ نام چهارده معصوم (علیهم السلام) بر صدر این لوح میدرخشد. ملائکه را نیز در زمره ی شاهدان آن عالم بر شمرده اند. از جمله شاهدان عالم ذر، حجرالاسود است که بر رکن شرقی کعبه قرار دارد.
جناب عبداللّه بن سنان که از موثّق ترین یاران حضرت صادق (علیه السلام) و از اصحاب سرِّ ایشان است در حدیثی نقل میکند که: با حضرت ابوعبداللّه جعفر الصادق (علیه السلام) در طواف بودیم. شخصى از فرزندان عمر (خدا لعنتش کند) از نزدیک ما گذشت و دستش را مردى دیگر گرفته بود؛ پس آن مرد، حجر الاسود را استلام نمود. آن شخص عمرى که دستش را وى گرفته بود بر سرش فریاد زد و با او درشتى نمود و به وى گفت: حجّت باطل است! این چیزى را که تو استلام مى کنى سنگ بوده نه نفعى به حال تو داشته و نه ضررى. عبداللّه بن سنان مى گوید: من خدمت امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: فدایت شوم! آیا کلام این عمرى را شنیدید و ملاحظه فرمودید که وى به آنکه استلام نمود چه گفت و به او چه رساند آنچه را که رساند؟ حضرت فرمودند: چه چیزى به او گفت؟ پس من ما وقع ماجرا را محضرشان عرضه داشتم. حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: دروغ گفت، دروغ گفت، دروغ گفت. روز قیامت حجر الاسود زبانى تیز و گویا داشته و با آن براى کسانى که او را استلام کرده اند و بدین وسیله به عهد خود وفاء نموده اند، شهادت به وفادارى مى دهد. سپس حضرت فرمودند: وقتى حق تعالى آسمانها و زمین را آفرید، دو دریا ایجاد نمود، یکى شیرین و دیگرى تلخ، تربت آدم (علیه السلام) را از دریاى شیرین آفرید سپس از دریاى تلخ بر آن پاشید، بعد آدم را از آن آفرید آنگاه آن را همچون پوست مالید؛ سپس رهایش نمود و وقتى خواست در آن، روح بدمد او را به صورت شبح و تمثالى ایستاند بعد یک مشت از کتف راستش برداشت و بلافاصله اجزاء ریزى همچون مورچه از آن خارج شدند. پس فرمود: اینها اهل بهشت هستند و یک مشت هم از کتف چپش برداشت و فرمود: اینها اهل جهنّم هستند، بعد حق تعالى اصحاب الیمین یعنی ذرّاتى که از کتف راست بیرون آمده بودند و اصحاب الیسار یعنى ذرّاتى که از کتف چپ خارج گشتند را به سخن در آورد، اصحاب الیسار عرضه داشتند: پروردگارا! چرا آتش
را براى ما آفریدى، در حالی که حق را براى ما روشن نکردى و به سوى ما رسولى مبعوث نداشته اى؟ خداوند عزوجل به آنها فرمود: به خاطر آنکه مى دانم شما به طرف جهنم مى روید اگر چه بعد از بعث رسل و تبیین و روشن نمودن واقع باشد و من شما را به زودى مى آزمایم؛ پس حق تعالى به آتش امر فرمود برافروخته شود، و آتش گرم و افروخته گردید؛ سپس به اصحاب الیسار فرمود: همگی داخل آتش شوید و من آن را براى شما سرد و سالم مى گردانم. آنها عرضه داشتند: پروردگارا! ما از تو پرسیدیم چرا براى ما آتش آفریدى و مقصودمان از این سؤال فرار و گریز از آن بود حال ما را امر مى کنى که در آن داخل شویم، اگر به اصحاب الیمین نیز این فرمان را بدهى داخل آن نمى شوند. حقّ عزوجل به آتش امر فرمود تا گرم و افروخته شود؛ پس از آن به اصحاب الیمین فرمان داد که در آتشِ گداخته داخل شوند پس در آن پریدند و آتش بر ایشان سرد و سلام شد. بعد به تمام آنها فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ اصحاب الیمین از روى میل گفتند: چرا هستی! و اصحاب الیسار از روى کراهت جواب داده و تصدیق کردند؛ پس بارى تعالى از جملگى آنها پیمان گرفت و ایشان را بر خودشان شاهد قرار داد. بعد امام (علیه السلام) فرمودند: حجرالاسود، آن وقت در بهشت بود؛ پس خداوند عزوجل بیرونش آورد و آن، میثاق و پیمان خلائق را در خود فرو برد و به همین معنا اشاره دارد فرموده حق تعالى «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیهِ یرْجَعُونَ» یعنی تمام موجودات در آسمان و زمین خواه و ناخواه مطیع او بوده و رجوعشان به سوى او است. و زمانى که حضرت حق تبارک و تعالى آدم (علیه السلام) را در بهشت ساکن نمود و وى مرتکب لغزش گردید، حق تعالى حجر را از بهشت فرود فرستاد و آن را در رکنى از ارکان بیت خود قرار داد و جناب آدم (علیه السلام) را از بهشت به زمین روى کوه صفا هبوط داد، آدم براى مدّت مدیدى در آن جا درنگ نمود؛ سپس حجر را در بیت دید آن را شناخت و یاد میثاق و عهدش افتاد از این رو نزد حجر آمد و به سرعت خود را به آن جا رسانید و سپس خویش را، روى آن افکند و مدّت چهل بامداد گریست و از خطایش توبه نمود و از این که عهد را نقض کرده اظهار پشیمانى کرد. سپس امام (علیه السلام) فرمودند: به همین خاطر امر شده اید هرگاه حجر را استلام کردید بگویید: «امانتى ادّیتها و میثاقى تعاهدته لتشهد لی بالموافاة یوم القیامة. » یعنی: امانتم را رسانده و به میثاقم متعهدم تا تو مرا به این وفاداری در قیامت شهادت دهی.
اما در مورد علت اینکه مؤمن گاهی تندی و کج خلقی دارد مربوط به حوادث عالم ذرّ است.
طبیعتاً برخی از حالات، روحیات و اعمال ما به چگونگی کردار ما در عوالم پیشین برمی گردد. راوی گوید که محضر امام صادق (علیه السلام) بودیم؛ پس نام یکى از اصحاب و یاران برده شد، گفتیم در وى تندى و تیزى است، امام (علیه السلام) فرمودند:
از علائم مؤمن این است که در او تیزى و تندى است. (فَقَالَ مِن عَلَامَةِ الْمُؤْمِنِ أَن تَکُونَ فِیهِ حِدَّةٌ) عرضه داشتیم: در تمام اصحاب ما تندى هست، سرّ آن چیست؟ حضرت فرمودند: خداوند تبارک و تعالى هنگامى که انسان را مى آفرید به اصحاب الیمین که شما همان گروه مى باشید فرمود: داخل آتش شوید، پس اصحاب الیمین داخل آتش شده، گرمای آتش به ایشان رسید، این حدّت و تیزى از اصابت همان گرماست و از طرفى به اصحاب الشمال که مخالفین شما هستند امر شد که آنها نیز به آتش وارد شوند؛ ولى آنها وارد نشده، قهرا سوزش آتش را لمس و حس نکردند؛ لذا ایشان به ظاهر داراى وقار و سنگینى مى باشند. و عبداللّه بن سنان نیز میگوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: من بعضى از یاران و شیعیان را مى بینم که گرفتار کج خلقى و تندی و سبکی هستند و از این جهت به شدت اندوهگین میشوم و این در حالی است که مخالفان خود (غیر شیعه) را نیکو روش مى بینم. حضرت فرمودند:
مگو نیکو روش! زیرا مقصود از روش، طریقه (کیش و مذهب) است؛ بلکه بگو ظاهرش نیکوست. (توجه) عرض کردم: او را نیکو ظاهر و داراى وقار میبینم و از آن جهت اندوهگین میشوم. فرمودند: از تندی که در اصحابت و سیمای نیکى که در مخالفینت میبینى اندوهگین مباش؛ زیرا خداوند تبارک و تعالى چون خواست آدم را بیافریند، دو طینت آفرید؛ سپس آنها را دو نیمه کرد و به اصحاب الیمین فرمود: به اذن من آفریده شوید، آنها مخلوقى گشتند مانند مورچگان که میشتافتند و به اصحاب الشمال فرمود: به اذن من آفریده شوید، آنها نیز مخلوقى گشتند مانند مورچگانی که آهسته و کند میرفتند؛ سپس براى آنها آتشى برافراشت و فرمود: به اذن من به آن در آئید. نخستین کسى که به آتش درآمد، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بود؛ سپس پیغمبران اولو العزم دیگر و اوصیاء و پیروانشان هم از پى ایشان در آمدند. آنگاه به اصحاب الشمال فرمود: به اذن من به آن در آئید، گفتند: پروردگارا! ما را آفریدى تا بسوزانى؟! و اینگونه نافرمانى کردند. سپس به اصحاب الیمین فرمود: به اذن من از آتش خارج شوید، پس خارج شدند بى آنکه آتش به آنها جراحتى رسانده و در آنها تأثیرى گذارد.
چون اصحاب الشمال آنها را دیدند، گفتند: پروردگارا! رفقای خود را سالم میبینیم، از ما در گذر و امر فرما که داخل آتش شویم، فرمود: از شما در گذشتم و به شما فرصت دوباره دادم، داخل شوید. این بار هم چون نزدیک رفتند و افروختگى آتش به آنها رسید، برگشتند و گفتند: پروردگارا! ما بر سوختن، صبر نداریم و باز نافرمانى کردند، تا سه بار ایشان را امر به داخل شدن فرمود، و در هر سه بار نافرمانى کردند و برگشتند و آنها (یعنى اصحاب الیمین) را سه بار امر فرمود، و هر سه بار فرمان بردند و به سلامت از آتش بیرون آمدند؛ سپس به همه آنها فرمود: به اذن من گل شوید و آدم را از (اصل) آن گل آفرید، پس آنها که از این دسته باشند، از آن دسته نگردند و آنها که از آن دسته باشند، از اینها نشوند (یعنى عاقبت، اصحاب الیمین سعادتمند و بهشتى گردند و اصحاب الشمال شقاوتمند و دوزخى شوند). هر سبُکى و بدخلقى که در اصحابت (شیعیان) میبینى ازبرخورد آنهاست با اصحاب الشمال و هر سیماى نیک و وقارى که در مخالفینت مى بینى، از برخورد آنهاست با اصحاب الیمین.
گویا مقصود از این برخورد، همان چسبندگى و آمیختگى اجزاء گل اولیّه ی آنها با یکدیگر است و حضرت با این فرمایش فهماندند که خوبیهای مخالفین برای شیعه است و بدیهای شیعه برای مخالفین میباشد. کتاب کافی. ادامه دارد...
جهاد با نفس
حدیث :
ابوذر روایت کند که : به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم عرض کردم : اى رسول خدا! صحف ابراهیم چه بود؟ فرمود: همه آن مثلهایى بود (از جمله :) اى پادشاهى که گرفتار گشته و فریب خورده اى من تو را براى اینکه دنیا را بخش بخش گرد آورى کنى مبعوث نکردم بلکه تو را بر انگیختم تا دعاى ستمدیده را از من بازگردانى (ستمدیده اى نباشد تا از درگاه من فریاد رسى خواهد) زیرا من دعاى ستمدیده را اگر چه کافر باشد باز نمى گردانم (دعایش را اجابت مى کنم ). (مثلى دیگر اینکه :) بر شخص خردمندى که مغلوب و مقهور نگشته است (و سرگرم دنیاطلبى نشده ) سزاوار است که ساعات خود را تقسیم کند: ساعتى را به مناجات با پروردگارش بگذراند و در ساعتى از نفس خود حساب کشد و در ساعتى به نیکویى هایى که خداوند با او نموده است اندیشه کند و ساعتى را به بهره بردن نفسش از حلال خلوت کند زیرا این ساعت یارى گر بقیه ساعات است و دلها را نیرویى تازه مى بخشد و جدیت در کار را در پى دارد (دلها را فارغ و آسوده مى سازد).
حدیث :
250 - امام صادق علیه السلام فرمود: از پدرم امام باقر علیه السلام شنیدم که فرمود: من از (کارهاى ) این غلامم و (کارهاى ) خانواده خود بر امورى صبر مى کنم که از حنظل (هندوانه ابوجهل ) براى من تلخ تر است (ولى با این وجود در برابر کارها و سخنان آن صبر مى کنم ) زیرا کسى که صبر پیشه کند به خاطر صبرش به درجه روزه دارى که به عبادت ایستاده و درجه شهیدى که در رکاب پیامبر صلى الله علیه و آله شمشیر زده نائل مى شود.
حدیث :
251 - امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: شخص صبور پیروزى را از دست نمى دهد و عاقبت به پیروزى مى رسد اگر چه زمانى طولانى بر او بگذرد.
حدیث :
252 - امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: کسى که صبر وى را نجات نبخشد جزع و بى تابى او را از پاى در مى آورد.
حدیث :
253 - امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: صبر به سوى سختى هاى زمانه تیر مى افکند و بى تابى از یارى کنندگان زمانه است .
حدیث :
254 - روایت است که زنى به خدمت امام صادق علیه السلام آمد و عرض کرد: پسرم از نزد من به سفر رفته و غیبتش طولانى شده و شوق بسیارى به دیدنش یافته ام ، در درگاه خداوند برایم دعا کن . حضرت فرمود: بر تو باد صبر پس صبر را در زندگى ات به کار گیر. پس از چندى باز آن زن آمد و نزد آن حضرت از طولانى شدن غیبت پسرش شکایت کرد، حضرت فرمود: آیا نگفتم که صبر را پیشه کنى ؟ زن عرض کرد: اى فرزند رسول خدا چقدر صبر؟ به خدا سوگند که صبرم به سر آمد حضرت فرمود: به منزلت برگردد. مى بینى که فرزندت از سفر بازگشته ، زن برخاست و رفت و دید که فرزندش بازگشته پس همراه با او نزد حضرت آمدند و عرض کرد: آیا بعد از رسول خدا صلى الله علیه و آله وحى مى آید؟ حضرت فرمود: خیر ولى هنگام به سر آمدن صبر گشایش مى رسد چون تو گفتى که : صبرم تمام شد دانستم که خداوند با آمدن فرزندت گشایشى برایت حاصل نموده .
حدیث :
255 - محمد بن عبدالله یا عبیدالله گوید: از امام رضا علیه السلام شنیدم که فرمود: کسی عابد شمرده نمى شود مگر اینکه بردبار باشد و در بنى اسرائیل رسم چنین بود که هرگاه مردى مدتى به عبادت مى پرداخت عابد شمرده نمى شد مگر اینکه پیش از آن ده سال را در سکوت به سر برده باشد.
حدیث :
256 - امام باقر علیه السلام فرمود: پدرم على بن حسین علیه السلام مى فرمود: همانا کسی که بردبارى اش در هنگام خشمش او را دریابد مرا شگفت زده مى کند.
حدیث :
257 - امام باقر علیه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: خداوند دوست مى دارد کسى را که با حیا، بردبار، پاکدامن و خود دار از حرام باشد.
حدیث :
164 - امام صادق علیه السلام فرمود، بر دنیا صبر کنید که دنیا ساعتى بیش نیست پس آنچه از دنیا سپرى شده براى آن رنجى و سرورى نمى یابى (رنج و شادمانى آن تمام شدنى است ) و آنچه نیامده است نمى دانى چیست ؟ دنیا همان ساعتى است که تو در آن هستى پس در آن بر طاعت و فرمانبردارى خدا صبر کن و در مقابل معصیت خداوند نیز شکیبا باش .
خاموشىِ ستوده
سکوت کردن و کم گویی از حکمت است.
هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد. قبل از اینکه سخنگفتن را آغاز کنید، از خودتان بپرسید که آیا واقعا لازم است که چیزی بگویید یا نه. اگر آنچه قصد گفتنش را دارید ربطی به بحث ندارد، بهتر است از گفتن آن پرهیز کنید. مردم جذب صحبتهای کسی میشوند که کلمات و جملات خود را بادقت انتخاب میکند. کسانی که همواره در حال اظهارنظر و نقل داستان هستند بهمرورزمان محبوبیت خود را از دست میدهند. معمولا بیشتر گفتههای افراد پرحرف بیربط و غیرضروری است.
امام على علیه السلام : تنها آن کس سزاوار نام خاموشى است ، که بر جواب گفتن توانا باشد [و پاسخ ندهد] و گرنه [اطلاق نام ]درماندگى به او سزاوارتر است .
امام على علیه السلام ـ در توصیف پیامبر صلى الله علیه و آله ـ فرمود : سخنش، بیان (روشنگر) بود و سکوتش، زبان (با معنا) .
امام على علیه السلام ـ در توصیف اهل بیت علیهم السلام ـ فرمود : آنان کسانى هستند که حکمشان (بردباریشان) شما را از دانششان آگاه مى سازد و سکوتشان از سخنشان و ظاهرشان از باطنشان ، با دین مخالفت نمى کنند و در آن با یکدیگر اختلاف نمى ورزند؛ زیرا دین در میان آنان گواهى راستگو و خاموشى گویاست . آنان مایه حیاتِ دانش اند و مرگِ نادانى . بردبارى ایشان شما را از دانششان آگاه مى سازد و آشکارشان از نهانشان و خاموشیشان از گفتار حکیمانه شان.
امام على علیه السلام : قرآن امر کننده [به کار نیک ]و بازدارنده [از کار بد] است و خاموشى گویاست .
امام رضا علیه السلام : چه نیکوست آن خاموشى که از روى درماندگى [در سخن گفتن ]نباشد، و براى پُر گو لغزشهاست .
میزان الحکمه،جلد ششم