سالیست که من دوختهام چشم به راهی / آن ماه که هر سال کند جلوه چو ماهی.
خورشید ولایت به رجب چهره عیان کرد / خورشید نتابیده چنین خوب به ماهی.
ای قبله دلها افق کعبه بیارای / بهتر ز تو بر قدرت حق نیست گواهی.
هم عشق خبر داد ازین مسئله هم عقل/ جز حب تو دیگر نتوان یافت پناهی.
هر جا که روم نام تو بی خویشتن آنجا / چون سائل آشفته نشینم سر راهی.
جان آوردم مژده که در جمع احباست / از عین عنایت به منت نیز نگاهی.
آنگاه کنم فخر به عالم که نباشد / چون بنده گدایی و به کردار تو شاهی.
نامت به زبان جاری و از شوق نماندهست / در دیده و در سینه دگر اشکی و آهی.
روشن به امید است دل امروز که فردا / شاید تو شفاعت کنی از نامه سیاهی. ناظرزاده.
خالد بن ولید ، علی ( ع ) را در زمین های خود دید ، جسارتی به حضرت نمود ، علی ( ع ) از اسب پیاده شد و خالد را به سمت آسیای حارث بن کلده برد ، سپس میله آهنی سنگ آسیا را در آورد و آن را مانند حلقه ای بر گردن خالد انداخت ، در این حال یاران و اطرافیان خالد ترسیدند و خالد نیز شروع به قسم دادن علی (ع) نمود که مرا رها کن . علی ( ع ) او را رها کرد و خالد در حالیکه میله آهنین مانند حلقه ای اطراف گردنش بود ، نزد ابوبکر رفت . ابوبکر به آهنگران دستور داد که حلقه آهنین را از اطراف گردن او باز کنند ، آنها گفتند : میله آهنین فقط توسط آتش بریده می شود و خالد طاقت و توان آتش گداخته را ندارد و می میرد . میله آهنین در گردن خالد بود و مردم با دیدن آن می خندیدند تا این که حضرت از سفر بازگشتند ، مردم شفاعت خالد را نمودند ، آن حضرت قبول کرده و حلقه آهنین را مثل خمیر قطعه قطعه کرد و به زمین انداخت.
گل حیات
ابولهول چند سال قدمت دارد؟
آنچه در زیر می خوانید از مهمترین کشفیاتی است که در زمین صورت گرفته است. چیزی که هم اکنون در حال اتفاق افتادن است. اگر چه این ماجرا ۴۰ سال پیش توسط آر. ای شالی دلوبیتز آغازشد. او یک مصرشناس است که کتابهای بسیاری را تالیف کرده است. او و دختر خوانده اش لوئیس لامی، بینشی اساسی را از هندسه مقدس و فرهنگ مصر بازگو کرده اند. وی با مشاهده ابولهول به پوشش خارق العاده سطح مجسمه علاقه مند شد. در قسمت پشت ابولهول حالت خاص پوششی وجود دارد که به اندازه دوازده پا از سطح به داخل فرو رفته است و این نوع پوشش کاملاً با سایر پوشش بناهای مصر متفاوت است. پوشش دیگر بناها که احتمالاً در همان زمان ساخته شده اند دارای بافتی شنی می باشند که تصور می گردد قدمت ۴۰۰ ساله دارد. ولی به نظر می رسد سطح روی ابولهول توسط آب هموار شده است. بنا بر نظریه های رایج، ابولهول و هرم کبیر و دیگر ساختمانهای مرتبط با آن در حدود ۴۵۰۰ سال پیش ساخته شده که در دوره چهارم فرمانروایی خئوپس بوده است. هنگامی که این کشف به مصرشناسان گفته شد، آنها به مدت ۴۰ سال از پذیرفتن آن امتناع کردند. مردم این موضوع را درک می کردند ولی مصریان این تفاوت آشکار را نمی پذیرفتند. سپس شخصی به نام جان آنتونی در این باره به تحقیق پرداخت. او کتابهای زیادی درباره مصر مانند ماری در آسمان و یا راهنمای مصر را نگاشته است. هنگامی که او از کشف موضوع ابولهول با خبر شد، تصمیم گرفت خود از نزدیک به بررسی آن بپردازد. وی متوجه شد که نوع پوشش مجسمه به طور غیر قابل باوری متفاوت است و به نظر می رسد که آب باعث آن شده باشد. او همچنین مانند آر.آی دریافت که نمی تواند باستان شناسان متعصب را متقاعد به شنیدن باورهای خود درباره ابولهول کند. بنابراین جان آنتونی وست از دنیای مصر شناسان خارج شد و از یک زمین شناس آمریکایی به نام رابرت ساش درخواست کرد که در این زمینه با او همکاری کند. ساش تجزیه و تحلیلهای کامپیوتری انجام داد و یک دیدگاه علمی جدیدی بوجود آورد. با کمال تعجب ، در صحرائی که بیش از ۷۰۰۰ سال قدمت دارد بدون هیچ شکی ، آب در شکل پوششی مجسمه ابولهول دخالت داشته است. از آن گذشته، کامپیوترها محاسبه کرده اند که برای بوجود آمدن تاثیرات آب بر مجسمه حداقل ۱۰۰۰ سال متمادی باید ۲۴ ساعته بر ابولهول باران های سیلابی باریده باشد. این موضوع به این معنی است که ابولهول باید حداقل ۸۰۰۰ سال عمر داشته باشد. زیرا احتمال اینکه ۱۰۰۰ سال پی در پی باران سیلابی باریده باشد ضعیف است. آنها تخمین زده اند که ابولهول باید عمری برابر ۱۰ تا ۱۵ هزار سال یا بیشتر داشته باشد. هنگامی که این مدرک به مردم دنیا ارائه شود. یکی از قدرتمندترین افشاگریها خواهد بود که در روی زمین بوقوع پیوسته است و بیش از هر کشف دیگری در زمین تاثیر خواهد گذاشت. با وجود اینکه این مدرک در تمام دنیا پخش شده است اما هنوز به صورت یک دیدگاه عمومی مورد قبول واقع نشده است. این موضوع توسط دانشمندان زیادی مورد بررسی قرار گرفته شده است اما در انتها بیشتر آنان به صحت آن نتوانستند شک کنند. بنابراین سن ابولهول حدود ۱۰ تا ۱۵ هزار سال یا شاید هم بیشتر تخمین زده شده است و باعث گردیده دیدگاه جهان نسبت به باستان شناسی تغییر کند. با استفاده از اطلاعاتی که امروزه داریم می دانیم که قدیمیترین تمدن بشری مربوط به سومریهاست که به ۳۸۰۰ سال قبل از میلاد بر می گردد. دانش رایج جامعه ما اعتقاد دارد که قبل از سومری ها هیچ تمدنی در هیچ جای سیاره زمین به جز بربر ها وجود نداشته است. اما اکنون از ساخته دست بشر متمدن چیزی وجود دارد که ۱۰ تا ۱۵ هزار سال قدمت دارد که همه باورها را تغییر می دهد.
عالم ذر
علت اختلاف طینتها در عالم ذرّ و تفاوت درجات عباد در دنیا و معنای السابقون السابقون چیست؟
درجات دنیا وابستگی مستقیمی به اختیارات عوالم پیشین دارد. بدین معنا که خدا کسانی را در دنیا به رسالت و... برگزیده که در عالم ذرّ از دیگران پیشی گرفته اند و البته این امر، شامل آل محمد (علیهم السلام) نمی شود؛ چرا که ایشان پیش از عالم ارواح، در جهانی به نام عالم انوار که مختص خوشان بوده برگزیده شده و از "عالین" بوده اند؛ بلکه خود، یکی از ارکان مواثیق الهی که خدا از خلقش گرفته است بوده و اگر خود در امتثال امری در عالم ذرّ از سایرین سبقت گرفته اند از روی ادب چنین کرده و ایشان در هر درجه ای از سایرین بالاترند. در هر صورت، دنیا ادامه ی راه بشریت است؛ هر طور که در عوالم پیشین اختیار نموده باشند در دنیا نیز به همان راه خواهند رفت. آن زمان که خدا از ایشان پیمان گرفت، به مقدار پذیرش پیمان، به ایشان مقام داد و زمانی که فرمود به سوی آتش حرکت کنید هر که زودتر اطاعت امر نمود به درجات بالاتر نائل شد.
داود بن کثیر رقی گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: مرا از آیه «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِک الْمقرّبونَ» خبر دهید. امام (علیه السلام) فرمودند:
خدای تعالی این گفتار را در روزی دو هزار سال پیش از آنکه بدن ها را خلق فرماید و آن زمان که ایشان را در عالم میثاق خلق کرد بیان فرمود. عرض کردم: آیه را برایم تفسیر فرمایید. فرمودند: زمانی که خدای عزوجل اراده فرمود مخلوقات را بیافریند، آنان را از گل آفرید و برای آنها آتشی افروخت و دستور داد که داخل آتش شوید، پس اوّلین کسی که داخل آن شد حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حسن (علیه السلام) و حسین (علیه السلام) و نُه نفر از امامان (علیهم السلام) بودند که یکی پس از دیگری وارد شدند، و سپس شیعیان ایشان از آنها پیروی کردند؛ پس به خدا سوگند! آنها پیشی گیرندگان هستند.
همو از حضرت صادق (علیه السلام) نقل کرده که آن جناب فرمودند: وقتى خدای عزوجل اراده نمود که مخلوقات را ایجاد کند، ایشان را آفرید و در مقابل خودش منتشر و پراکنده ساخت؛ سپس به ایشان فرمود: پروردگار شما کیست؟ اوّلین موجودى که سخن گفت، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ائمّه هدى صلوات اللّه علیهم اجمعین بودند، که گفتند: تو پروردگار ما هستى. پس حضرت حق تبارک و تعالى ایشان را حامل علم و دین قرار داد؛ سپس به فرشتگان فرمود: ایشان حاملین دین و علم من بوده و امینهاى من در بین مخلوقاتم مى باشند، ایشان مسئول خلائق هستند؛ سپس به بنى آدم گفته شد: اقرار کنید به ربوبیت خدا و وجوب طاعت و ولایت این چند نفر. رسول خدا و ائمه (علیهم السلام). بنى آدم گفتند: بلى! پروردگارا! اقرار نمودیم. خداوند عزوجل به فرشتگان فرمود: شما شاهد اقرار بنى آدم باشید. فرشتگان گفتند: ما شاهد هستیم که بنى آدم در فردا نگویند ما از این معنا (ربوبیت خدا و ولایت حضرات معصومین (علیهم السلام) غافل بودیم یا بگویند: پدران ما قبلاً شرک ورزیده و ما هم فرزندان ایشان بوده که بعد از آنها آمده ایم و تابع ایشانیم، آیا ما را به واسطه فعل آنهایى که کار باطلى انجام داده اند هلاک و عذاب میکنى. سپس امام (علیه السلام) به داود رقّى فرمودند: اى داود! ولایت ما در عالم میثاق، مورد تأکید قرار گرفت و خدا آن را بر خلایق، مسلّم و مسجّل ساخت.
در حدیث دیگری راوی از امام صادق و یا امام کاظم (علیهما السلام) نقل کرده که فرمودند: خداوند به آبی فرمود: گوارا و شیرین باش که از تو بهشتم و اهل اطاعتم را میآفرینم و به آبی فرمود: شور و تلخ باش که از تو آتش و اهل معصیتم را میآفرینم؛ سپس آن دو آب را بر گِل جاری ساخت. سپس مشتی با دست راست گرفت و آنها را مانند ذرّههایی آفرید. سپس آنها را برخودشان گواه ساخت؛ و فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ و اطاعت من بر شما واجب نیست؟ گفتند: آری! پس به آتش فرمود: آتش باش. ناگهان آتشی افروخته شد و به آنها فرمود: در آن بیفتید. بعضی از آنها در رفتن شتاب کردند و بعضی از آنها با تأخیر
رفتند و بعضی از آنها از جایشان حرکت نکردند. هنگامی که گرمای آتش را احساس کردند، برگشتند و هیچ یک از آنها وارد آن نشدند. سپس مشتی گرفت و اینها را همانند آنها مانند ذرّههایی آفرید. سپس آنها را بر خودشان گواه ساخت مانند آنچه دیگران را گواه ساخت؛ سپس به آنها نیز فرمود: در این آتش بیفتید. بعضی از آنها با تأخیر رفتند و بعضی از آنها با شتاب رفتند و بعضی از آنها در یک چشم به هم زدن عبور کردند و همه ی آنها در آن افتادند. خدا فرمود: سالم از آن بیرون بیایید. بیرون آمدند درحالی که هیچ گرفتاری نداشتند. دیگران گفتند: پروردگارا! از ما درگذر تا همانگونه که آنها رفتار کردند عمل کنیم. فرمود: شما را بخشیدم؛ پس بعضی از آنها با شتاب رفتند و بعضی از آنها با تأخیر رفتند و بعضی از آنها از جایشان حرکت نکردند، همانگونه که مرتبه ی اوّل انجام دادند و آن کلام خداوند است: الأنعام. بَلْ بَدَا لَهُم مَّا کَانُوا یُخْفُونَ مِن قَبْلُ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ. ﺑﻠﻜﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﻰ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﺷﺪﻩ ، ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻩ ﺷﻮﻧﺪ ، ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺑﻪ ﻛﻔﺮ ﻭ ﺷﺮﻛﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻧﻬﻲ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺑﺎﺯﻣﻰ ﮔﺮﺩﻧﺪ ; ﻭ ﻣﺴﻠﻤﺎً ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺭﻭﻏﮕﻮﻳﻨﺪ .(٢٨)
و امام صادق (علیه السلام) درباره ی این قسمت آیه: « اگر هم بازگردانده شوند قطعا به آنچه از آن منع شده بودند برمى گردند»: فرمودند: همانا که ایشان در اصل (ذات خویش) ملعون بودند.
امام باقر (علیه السلام) هم فرمودند: همانا خداى تبارک و تعالى چون خواست مخلوقات را بیافریند، نخست آبى گوارا و آبى شور و تلخ آفرید، و آن دو آب را به هم آمیخت؛ سپس خاکى از صفحه زمین برگرفت و آن را به شدت مالش داد، آنگاه به اصحاب الیمین که مانند مورچه میجنبیدند، فرمود: با سلامت به سوى بهشت و به اصحاب الشمال فرمود: به سوى دوزخ و باکى هم ندارم. سپس فرمود: مگر من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا گواهى دهیم، تا در روز قیامت نگویند: ما از این بى خبر بودیم. سپس از پیغمبران پیمان گرفت و فرمود: مگر من پروردگار شما نیستم؟ و این محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول من نیست و این على (علیه السلام) امیرمؤمنان نمی باشد؟ گفتند: چرا! پس نبوت برای آنها مستقر شد، و از پیغمبران اولو العزم پیمان گرفت که من پروردگار شمایم و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسولم و على (علیه السلام) امیرمؤمنان و اوصیاء پس از او، والیان امر من و خزانه داران علم من و اینکه مهدى کسى است که به وسیله ی او دینم را نصرت دهم و دولتم را آشکار کنم و از دشمنانم انتقام گیرم و به وسیله او خواهى نخواهى عبادت شوم. گفتند: پروردگارا! اقرار کردیم و گواهى دادیم؛ ولى آدم نه انکار کرد و نه اقرار نمود؛ پس مقام اولو العزمى براى آن پنج تن از جهت مهدى (علیه السلام) ثابت شد و براى آدم، عزمى براى اقرار به آن یافت نشد (از این رو از پیغمبران اولو العزم خارج گشت) این است گفتار خداى عزوجل: طه. وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَىٰ آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا. ﻳﻘﻴﻨﺎً ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺑﻪ ﺁﺩم ﺳﻔﺎﺭﺵ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﭘﺲ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻋﺰﻣﻰ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﻧﻴﺎﻓﺘﻴﻢ .(١١٥) مقصود از فراموش کردن آدم در اینجا «ترک» است. سپس به آتشى دستور فرمود تا برافروخت و به اصحاب الشمال فرمود: به آن درآئید، ایشان ترسیدند و به اصحاب الیمین فرمود: در آئید، آنها وارد شدند، آتش بر آنها سرد و سلامت شد، آنگاه اصحاب الشمال گفتند: پروردگارا! از ما درگذر و تجدید کن، فرمود: تجدید کردم، بروید و داخل شوید، باز ترسیدند. لذا در آنجا بود که اطاعت و ولایت و معصیت ثابت گشت.
در خبری دیگر امام صادق (علیه السلام) هم فرمودند:
بعضى از قریشیان به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کردند: به چه سبب رتبه و مقامتان از پیغمبران دیگر پیش افتاد در صورتى که در آخر و پایان آنها مبعوث گشته اید؟ حضرت فرمودند: من نخستین کسى بودم که به پروردگارم ایمان آوردم و نخستین کسى بودم که پاسخ گفتم آن زمانى که خدا از پیغمبران پیمان گرفت و آنها را بر خودشان گواه ساخت که مگر من پروردگار شما نیستم؟ در آنجا من نخستین پیغمبرى بودم که گفتم: آری! پس من در اقرار به خداى عزوجل بر آنها پیشى گرفتم.
داود رقى گوید: از امام صادق (علیه السلام) راجع به قول خداى عزوجل «و عرش خدا بر آب بود» پرسیدم فرمودند: (سنی ها) در این باره چه میگویند؟ عرض کردم: میگویند عرش روى آب بود و پروردگار بالاى آن نشسته بود! فرمودند: دروغ میگویند، هر که اینگونه بر خدا گمان برد او را سواره قرار داده و او را به صفت مخلوق، وصف کرده است و بر اساس فکر او باید چیزى که خدا را حمل میکند تواناتر از خود خدا باشد. عرض کردم: قربانتان گردم! شما برایم بیان کنید که معنای آیه چیست؟ فرمودند: پیش از آنکه زمینى یا آسمانى یا جن و انسى یا خورشید و ماهى باشد، خدا دینش را و علمش را به آب عطا فرمود. چون خدا خواست مخلوقات را بیافریند ایشان را در برابر خویش پراکنده ساخت و به آنها گفت: پروردگار شما کیست؟ نخستین کسى که سخن گفت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ائمه صلوات اللّه علیهم بودند که گفتند: تویى پروردگار ما! خدا به ایشان علم و دین عطا کرد؛ سپس به فرشتگان فرمود: اینان حاملان دین و علم من و امینان من در میان خلقم و مسئولان اند. آنگاه به فرزندان آدم گفت: به ربوبیت خدا و ولایت و اطاعت این اشخاص اعتراف کنید. گفتند: آرى اى پروردگار ما اعتراف نمودیم؛ پس خدا به فرشتگان فرمود: گواه باشید. فرشتگان گفتند: گواهیم و این پیمان براى آن بود که فردا نگویند ما از آن بى خبر بودیم یا آنکه بگویند: پدران ما، از پیش، مشرک شدند و ما هم فرزندان پس از آنها بودیم، ما را به آنچه اهل باطل کردند هلاک میکنى؟ اى داود! ولایت ما در عالم میثاق بر ایشان مؤکد گشته است.
همانطور که گفته شد؛ درجات انسانها در این دنیا منوط به میزان پذیرش قلبی و عملیِ میثاق عالم ذرّ است و این قانون الهی حتی شامل ملائکه نیز میشود؛ یعنی هرکدام از ایشان، به میزان پذیرشِ میثاق، مقام و درجه گرفتند. انبیاء هم به همین سبک و روش بر هم برتری یافتند. درباره ی سایر مؤمنین نیز امر به همین گونه است؛ یعنی به اندازه ای که در عالم ذر، در پذیرش میثاق، خلوص داشتند، طینتشان نیز از آلودگیها خالص تر شد و به هنگام آفرینش طینتشان، گل ایشان نسبت به سایر افراد از گلی خالص تر و نزدیک تر به علیّین، برداشته شد. لذا ممکن است که بگوییم گل و طینت سلمان از گل اباذر خالص تر و به طینت آل اللّه (علیهم السلام) قُربش بیشتر است.
در حدیث است که سدیر گفت: از حضرت صادق (علیه السلام) سؤال کردم معنى این فرمایش حضرت على (علیه السلام) را که فرموده اند: إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یُقِرُّ بِهِ إِلَّا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَو نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَو عَبْدٌ امْتَحَنَ اللّه قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ. امر ما دشوار و مشکل است و نمى پذیرد آن را مگر فرشته مقرّب یا نبىّ مرسل یا بنده اى که خدا دلش را به ایمان آزمایش نموده باشد. امام (علیه السلام) فرمودند: در میان ملائکه هم مقرّب وجود دارد و هم غیر مقرّب و انبیاى خدا بعضى مرسل هستند و برخى غیر مرسل و مؤمنین نیز بعضى آزموده شده هستند و بعضى غیر آزموده. پس امر شما یعنى ولایت را بر ملائکه عرضه داشتند و نپذیرفتند مگر مقرّبین و بر انبیاء عرضه شد که جز مرسلین آن را و مؤمنین نیز نپذیرفتند مگر آزموده شدگان. سپس به من فرمودند: بگذر از حدیث خود.
ابوسعید خدری گوید: از نبی خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که میفرمودند: ای علی! خدا هیچ پیامبری را به نبوت مبعوث نساخته مگر آنکه او را به ولایت تو دعوت کرده، چه بخواهد و چه نخواهد.
و مفضل بن عمر نیز گفت: حضرت صادق (علیه السلام) به من فرمودند: خداوند تبارک و تعالى در فرمانروایى خود یکتا بود؛ پس، خود را به بندگان معرفى نمود؛ سپس امر خود را به آنها واگذار کرد و بهشت را بر ایشان ارزانى داشت. هر که را از جن و انس که بخواهد دلی پاک دهد، به او معرفتِ ولایت ما را ارزانی کند و هر کسی را که بخواهد کور دل نماید معرفت ما را از او دریغ میدارد. سپس فرمودند: ای مفضل! به خدا قسم! آدم، شایستگیِ آفریده شدن به دست خدا و دمیده شدن روح او را در خویش نیافت مگر به واسطه ی ولایت على (علیه السلام) و خدا با موسى سخن نگفت مگر به سبب ولایت على (علیه السلام) وعیسى بن مریم را آیتی براى جهانیان قرار نداد مگر به واسطه خضوعش نسبت به حضرت على (علیه السلام). سپس فرمودند: بالاتر بگویم؛ احدی شایستگی اینکه خدا به او نظر اندازد پیدا نکرد؛ مگر به واسطه ی بندگی و عبودیتش برای ما.
این احادیث و نظائر آن دلالت دارد به اختلاف درجات قبول میثاق در عالم ذرّ اول و اینکه طینتها پس از قبول ولایت در عالم ارواح، سرشته شده است؛ پس هر چه نسبت به ولایت، که بخش مهمی از میثاق بوده خاضع تر و پذیراتر بودند، بدنی خالص تر و طینتی نیکوتر در عالم ذرّ و جایگاهی خاص تر در این دنیا به دست آوردند.
اما در مورد عالم ذرّ دوم.
خدای متعال پس از آنکه ارواح را آفرید؛ پس از سپری شدن فرایندی، بدنهای گلی آدم و اولاد او را به صورت ذرّههایی سرشت و برای هر یک، روحی قرار داد و سپس ایشان را امتحان نمود و پس از آن بود که آدم (علیه السلام) را به شکل کامل آفرید و این ذرّات را در صلب او قرار داد و دوباره ایشان را از پشت او فراخواند و بیرون کشید و با ایشان تجدید عهد و پیمان نمود. مرحله ی اول آفرینش از گل را عالم ذرّ اول و مرحله ی دوم که همان بیرون کشیدن ذرّیه ی آدم (علیه السلام) از صلب اوست را عالم ذرّ دوم خوانند. آیه ی شریفه ی زیر به همین عالم اشاره دارد:
وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا یوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ. و یادآور هنگامى را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذرّیه ی آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند چرا! گواهى گرفتیم تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این امر غافل بودیم.
زراره نقل کرده که گفت: از مفسر حقیقی قرآن، حضرت باقر (علیه السلام) راجع به معنای همین آیه پرسیدم؛ فرمودند: معرفت بندگان به بارى تعالى ثابت مانده؛ ولى زمان و مکانش را فراموش کرده اند و به زودى آن را به یاد خواهند آورد و اگر ثبوت معرفت نمى بود، احدى از بندگان نمى دانست که خالق و رازقش کیست.
جهاد با نفس
حدیث :
- امام صادق علیه السلام فرمود: آنگاه که روز قیامت شود جماعتى از مردم بر مى خیزند و به در بهشت مى آیند به آنان گفته مى شود: شما چه کسانى هستید؟ گویند: ما اهل صبر هستیم . به آنان گفته مى شود: بر چه چیزى صبر کردید؟ گویند: ما در دنیا بر طاعت و معاصى خداوند صبر مى نمودیم . در اینجا خداوند عزوجل گوید: راست مى گویند آنان را به بهشت وارد کنید. و این است معناى گفتار خداوند که مى فرماید: (پاداش صابران به طور کامل و بدن حساب به آنان داده مى شود)
حدیث :
- امیرالمؤمنین على علیه السلام فرمود: صبر بر دو گونه است : صبر در هنگام مصیبت که این نیکو و زیباست و نیکوتر از آن ، صبر نمودن در هنگام روبرو شدن با چیزهایى است که خداوند بر تو حرام نموده و یاد خدا نیز بر دو گونه است : یاد نمودن خداوند عزوجل در هنگام مصیبت و برتر از آن ، یاد خداوند در هنگام مواجهه با حرام الهى است که این مانع و بازدارنده آتش دوزخ است .
حدیث :
- ابى بصیر گوید: از امام صادق علیه السلام درباره این گفتار خدا که مى فرماید: (تقواى الهى را پیشه کنید حق تقوایش را) پرسیدم . حضرت فرمود: (حق تقوا این است که ) اطاعت خداوند صورت گیرد و نافرمانى اش نشود، و همواره یاد شود و فراموش نگردد، و شکر او به جاى آورده شود و ناسپاسى اش نشود.
حدیث :
- امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: به راستى که خداوند طاعت خود را در زمانى که ناتوانان در آن کوتاهى مى کنند غنیمتى براى زیرکان قرار داد.
حدیث :
- امیرالمؤمنین علیه السلام در وصیتش به محمد به حنفیه فرمود: با اراده هاى آهنین صبر غمهایى را که بر تو وارد مى شوند دور بیفکن ، نفس خود را به شکیبایى عادت ده که شکیبایى اخلاقى نیکوست و آن را در ترسها و اندوه هاى دنیا که به تو رسیده است به مشقت بیفکن .
حدیث :
- رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: اگر بتوانى که صبرى همراه با یقین و باور داشته باشى چنین کن و اگر توان آن را ندارى صبر کن زیرا در صبر کردن بر امورى که ناخوشایند توست خیر بسیارى وجود دارد، و بدان که نصرت و پیروزى همراه با صبر است و گشایش همراه با مشقت و سختى است (همانا با سختى آسانى و گشایشى هست همانا با سختى گشایشى است ).
سکوت
اگر بخواهم تنها یک نکته را برای رفتارهایمان مورد توجه قرار دهم، خواهم گفت: خوب است کمتر حرف بزنیم و کمتر قضاوت کنیم. به نظر می رسد میانگین ایرانی ها تقریبا در مورد همه چیز و همه کس اظهارنظر می کنند؛ بعضا با قاطعیت.
- عبارات «من نمی دانم»، «من اطلاع ندارم»، «من به اندازه کافی اطلاع ندارم»، «من مطمئن نیستم»، «من باید سوال کنم»، «من باید فکر کنم»، «من شک دارم»، «من در این باره مطالعه نکرده ام»، «من این شخص را فقط یک بار دیده ام و نمی توانم در مورد او قضاوت کنم»، «من در مورد این فرد اطلاعات کافی ندارم»، «اجازه دهید من در این رابطه سکوت کنم»، «فردا پس از مطمئن شدن به شما خبر می دهم»، «هنوز این مساله برای من پخته و سنجیده نیست» و مشابه این عبارات در ادبیات عمومی ما، بسیار ضعیف است. تصور کنید اگر بسیاری از ما این گونه با هم تعامل کنیم، چقدر کار قوه قضائیه کم می شود. چقدر زندگی ما اخلاقی تر می شود و از منظر توسعه یافتگی چقدر جامعه تخصصی تر می شود.
در چنین شرایطی، خبرنگار تلویزیون در مورد برنامه هسته ای، نظر راننده تاکسی را نخواهد پرسید. اقتصاد دانی که یک مقاله پزشکی را خوانده، خود درمانی نخواهد کرد و شیمیدانی که هر روز روزنامه ها را می خواند در مورد آینده اقتصاد ایران و وضعیت سیاسی چین اظهار نظر نخواهد کرد؛ چه سکوتی برقرار می شود! و همه به خود و مثبت و منفی برنامه های خود می پردازند و کمتر سراغ سر در آوردن از کارهای دیگران می روند؛ غیبت کم می شود و تهمت و توهین به حداقل می رسد.
حضرت علی (ع) می فرمایند: مومن کسی است که با مردم تعامل کند تا دانا شود، سکوت کند تا سالم بماند و بپرسد تا بفهمد.
یک دلیل این که تولید ناخالص داخلی آلمان بیش از دو برابر جمع تولید ناخالص داخلی ۵۵ کشور مسلمان است، این به خاطر تمرکز مردم به کار و فعالیت و کوشش های فردی خودشان است.
اتفاقا چون بسیاری از ما برای خود کم وقت می گذاریم و خود را کشف نمی کنیم، به بیرون از خودمان و توجه دیگران نیازمند می شویم. به همین دلیل، نمایش دادن و پز دادن و کلاس گذاشتن در میان ما بسیار جاری و قدرتمند است، چون در مورد خود نمی توانیم پنجاه صفحه بنویسیم، از انتقاد حتی انتقادی ملایم، خشمگین می شویم، چون احساسی بار می آییم و بنابر این ضعیف هستیم، اعتماد به نفسمان کم است.
عموما ظاهر خود را می آراییم و در مخزن باطن ما، سه قفله باقی می ماند. افراد ضعیف جامعه ضعیف را پرورش میدهد.
امام حسن علیه السلام : آدم خموش ، پر هیبت است .
امام صادق علیه السلام : خاموشى، گنجى سرشار است و زیورِ بردبار و پوششِ نادان .
امام کاظم علیه السلام : راهنماىِ خردمند، اندیشیدن است و راهنماىِ اندیشیدن، خاموشى.
امام رضا علیه السلام : خاموشى، یکى از درهاى حکمت است ، خاموشى، محبّت مى آورد ، خاموشى، راهنماى آدمى به هر خیر و خوبى است .