اسماء بنت عمیس گوید: فاطمه زهرا(س ) فرمود: یکى از شب ها که على (ع ) بر من وارد شد مرا به هراس انداخت . عرض کردم : چگونه تو را به هراس انداخت اى سرور زنان عالمین . فرمود: شنیدم که زمین با او حرف مى زد و او نیز با او سخن مى گفت .
از فردی به نام آقا حسین کزازی نقل شده است : بعد از رحلت میرزای قمی شخصی از اهالی شیروان قفقاز همیشه ملازم و خدمتگزار مقبره مرحوم میرزای قمی واقع در مزار شیخان قم بدون توقع مزد و عوضی بود ، یک روز از او سؤ ال کردند : چه چیز وادارت نموده که رایگان خدمت می کنی ؟ گفت : من از افراد با عزت ( شیروان ) بودم و ثروت زیادی داشتم. به قصد زیارت حج و زیارت قبور ائمه (ع) از شهر خود حرکت نمودم و بعد از فراغت از حج و زیارت قبور مدینه منوره به قصد زیارت عتبات به کشتی نشستم ، در حین سوار شدن بر کشتی همیان پول من به دریا افتاد و امیدم قطع گردید ، حیران ماندم که چه کنم ، بخشی از اثاثیه خود را فروختم و گذران زندگی کردم تا خود را به نجف اشرف رسانیدم و رفتم حرم مطهر حضرت علی ( ع ) و متوسل به آن بزرگوار شدم. در عالم رؤیا دیدم آن بزرگوار به من فرمود : محزون مباش و غم به دل راه نده و کیسه چرمی محتوی اموالت را از عالم جلیل القدر میرزای قمی مطالبه کن ، بیدار شدم و شگفت زده با خود گفتم : همیان من به دریای عمان افتاده ، چگونه به من میرسد ؟ به قم رفتم و با پیگیری ، خانه میرزای قمی را یافتم . از خادمش حال ایشان را جویا شدم ، گفت : آقا در خواب است ، صبر کن تا از خواب بیدار شود . گفتم : مرد غریبی هستم و اراده حرکت دارم ، خادم با حالت تغیر و تعرض گفت : خودت درب خانه را بزن . چون دق الباب نمودم ، صدای میرزا از داخل منزل بلند شد که : ای شخص مسافر ! صبر کن الآن می آیم و مرا با اسم خواند ، این برخورد تحیر و تعجب مرا زیاد کرد . ناگاه جنابش در را باز کرد و عین همیان سربسته مرا از زیر عبا بیرون آورد و تحویلم داد و فرمود : برو به ولایت خود و تا زنده هستم به احدی خبر نده ، پس کیسه حاوی دارایی ام را گرفتم و دستش را بوسیدم و به شیروان بازگشتم . یک روز حکایت خود را برای همسرم بازگو کردم ، گفت : اگر چنین شخص بزرگواری را دیدی ، باید در هنگامی که در قید حیات بود ، ملازم خدمتش می شدی . به قم برگشتم ، شنیدم که از دنیا رحلت فرموده است ، پس قصد کردم ملازم و خادم مرقد شریفش در شیخان قم باشم.
علی تنهاست مولود عزیز خالق اکبر / که از دیوار، مهمان شد نه مثل انبیا از در
علی تنهاست نوزادی که گوید: باز کن مادر / ید از قنداق تا گویم هزاران ذکر بر داور
علی تنهاست یاور در میان قوم پیغمبر / که شد در دعوت اول، وزیر و وارث و سرور
علی تنهاست مومن، عین کشف پرده آخر / علی تنهاست مردِ اول مومن به پیغمبر
علی تنهاست باب علم، هر کاو طالب است از در / علی تنهاست باب حِطّه، داخل کی شود کافر؟
سید جعفر علوی
گل حیات
مدرکم را در سال ۱۹۷۰ گرفتم و بعد از پشت سر گذاشتن ویتنام و دیدن وقایعی که در کشورم در حال وقوع بود بالاخره نتیجه گرفتم تا همین جا کافی است. زیرا نمی دانم تا چند سال زنده خواهم بود یا چه اتفاقی خواهد افتاد. با این حال می خواستم شاد باشم و کارهایی را که همیشه آرزوی انجام آن را داشتم، انجام دهم. تصمیم گرفتم از همه چیز دور شوم و بنا به خواست همیشگی ام در کوهستان زندگی کنم بنابراین آمریکا را ترک کردم و به کانادا رفتم و این در حالی بود که نمی دانستم سال بعد هزاران مخالف جنگ در ویتنام مرا دنبال می کنند. با خانمی به نام رنی ازدواج کردم ودر خانه ای در منطقه دریاچه کوته نای جایی که کیلومترها از هر چیزی دور بود، زندگی را آغاز نمودیم. می بایست ۴ مایل از نزدیکترین جاده پیاده می رفتیم تا به خانه برسیم. کاملاً دور افتاده و منزوی بودیم. همیشه می خواستم بدانم که آیا می توانم بدون هیچ چیز زندگی کنم؟ در ابتدا کمی می ترسیدم ولی با گذشت زمان اوضاع مساعدتر شد و خیلی زود به روش زندگی طبیعی عادت کردم. بعد از مدتی فهمیدم که این زندگی بسیار آسانتر از داشتن یک شغل در شهر است. سه ساعت در روز را سخت کار می کردم و بقیه روز را آزاد بودم. می توانستم به موسیقی بپردازم و روزی ۱۰ ساعت با دوستانی که کیلومترها راه تا آنجا می آمدند به نواختن موسیقی می پرداختم. زمان خوبی را سیر و سیاحت می کردم و خیلی لذت می بردم. خانه ما در آن زمان شهرت خاصی پیدا کرده بود زیرا فقط خوش می گذراندیم. در آن زمان چیز مهمی را درباره خودم فهمیدم. چیزی که امروز آن را بازگشت به کودک درون تعبیر می کنم. وقتی کودک درون من آزاد شد اتفاقی برایم افتاد که باعث شد زندگی امروز را داشته باشم. ادامه دارد...
عالم ذر
ابوذر غفاری از دیگر بزرگانی است که در این دنیا خود را وارد جرگه ی سادات کرده و "منّا " شده. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای اباذر! تو از ما اهلبیتی. همچنین راهب مسیحی ای که پیش از نبرد صفین، مولای ما امیرالمؤمنین (علیه السلام) را دید وشیفته ی آن بزرگوار شد نیز توانست " منّا " شود.
در حالاتش نوشته اند که آن راهب پس از آنکه حضرت امیر (علیه السلام) را شناخت و به حق ایشان عارف گشت؛ با آن حضرت همراه شد و روز و شب با آن حضرت بود به صورتی که صبحانه و شامش را با آن بزرگوار میل میکرد و هرگز مولا را رها ننمود تا اینکه در روز صفّین به شهادت رسید. چون افراد به دفن کشتگان خود پرداختند؛ مولانا امیرالمؤمنین على (علیه السلام) فرمودند: آن راهب را بجویید. چون یافتندش بر او نماز خوانده و به دست خویش به خاکش سپرده و فرمودند: این از ما، و از اهل بیت ماست؛ سپس بارها براى او طلب آمرزش کرده و فراوان برایش استغفار کردند. جابر بن عبداللّه انصاری نیز از همین دسته است؛ لذا به حضور عرش آستانِ حضرت صدیقه ی شهیده (علیها السلام) میرسیده و با آن بزرگوار ملاقات داشته است. امام صادق (علیه السلام) میفرمایند: پدرم حضرت باقر (علیه السلام) به جابر بن عبداللّه انصارى فرمودند: من با تو کارى دارم، چه وقت برایت آسان تر است که تو را تنها ببینم؟ جابر
گفت: هر وقت که شما بخواهید. پس روزى با او در خلوت نشسته و به او فرمودند: درباره ی لوحى که آن را در دست مادرم فاطمه (علیها السلام)، دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دیده اى و آنچه مادرم به تو فرمودند که در آن لوح نوشته بود، به من خبر ده. جابر گفت: خدا را گواه میگیرم که من در زمان حیات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خدمت مادرتان حضرت فاطمه (علیها السلام) رفتم و او را به ولادت امام حسین (علیه السلام) تبریک گفتم. در دستشان لوح سبزى دیدم که گمان کردم از زمرّد است و مکتوبى سفید در آن دیدم که چون رنگ خورشید (درخشان) بود. به ایشان عرض کردم: دختر پیامبر! پدر و مادرم قربانتان. این لوح چیست؟ فرمودند: لوحى است که خدا آن را به رسولش (صلی الله علیه و آله و سلم) اهدا فرموده و اسم پدرم و اسم شوهرم و اسم دو پسرم و اسم اوصیاء از فرزندانم در آن نوشته است و پدرم آن را به عنوان مژدگانى به من عطا فرموده است. جابر گوید: سپس مادرتان حضرت فاطمه (علیها السلام) آن را به من داد. من آن را خواندم و رونویسى کردم. از دیگر سعادتمندان این گروه میتوان به نام جناب عیسی بن عبداللّه قمی اشاره کرد. یونس بن یعقوب گزارش دهد: من در مدینه بودم که در یکی از کوچههای آن با مولای خویش حضرت صادق (علیه السلام) مواجه شدم؛ پس به من فرمودند: ای یونس! به خانه ی من برو که جلوی درب آن، مردى که از ما اهل بیت است منتظر ماست. پس به درِ خانه حضرت صادق (علیه السلام) رفته و با کمال تعجب دیدم عیسى ابن عبداللّه نشسته است. گفتم: اهل کجایی؟ گفت: مردی از اهل قم هستم. چیزى نگذشت که حضرت صادق (علیه السلام) در حالی که سوار بر الاغ بودند آمده و پس از ورود به منزل، به ما فرمودند: داخل شوید. بعد رو به من نموده، فرمودند: ای یونس! گمان میکنم این حرف مرا که گفتم عیسى بن عبداللّه از ما اهلبیت است قبول ندارى؟ عرض کردم: آرى به خدا قسم! قربانتان شوم؛ زیرا عیسى بن عبداللّه از اهالى قم است (وسید نیست) پس چطور از شما خانواده خواهد بود؟!. فرمودند: ای یونس! عیسى بن عبداللّه از ما است در زندگى اش و پس از مرگش. و همو نقل کند که چون عیسى بن عبداللّه قمی از خدمت حضرت صادق (علیه السلام) مرخص شد و رفت؛ امام به خادم خود فرمودند: برو او را برگردان. عیسى برگشت پس سفارش هایى به او نموده و آنگاه فرمودند: ای عیسى! خداوند در قرآن میفرماید: «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاة» یعنی اهل خویش را به نماز امر کنید و تو از اهلبیت مایی؛ پس وقتى خورشید به این قسمتِ عصر رسید؛ شش رکعت نماز بخوان. سپس او را وداع نموده و پیشانى اش را بوسیدند و او رفت. عمر بن یزید هم از همین شرافتمندان است. وی نقل کند که حضرت صادق (علیه السلام) به من فرمودند: اى پسر یزید! به خدا قسم تو از ما اهلبیتی. عرض کردم: قربانتان شوم! یعنى از آل محمّد؟! فرمودند: آرى! به خدا قسم از خود آنها هستى. عرض کردم: فدایتان شوم از خود آنها؟! فرمودند: آرى! به خدا قسم از خود آنها. از دیگر کسانی که نامشان در این لوحه ی شرف است ؛جناب ابوعبیده ی حذاء، همان صحابیِ شیفته ی امام صادق (علیه السلام) است که در مسیر مکه با آن حضرت در یک کجاوه مینشست. ابوعبیده ی حذاء نه تنها یار حضرت صادق (علیه السلام) بود؛ بلکه در راستای شیفتگی اش به آن حضرت، به مقام "منّا اهل البیت" نیز نائل شد. در روایت است که پس از مرگش، امام (علیه السلام) کنار قبر او حاضر شده و برایش بسیار دعا کردند. پس همسرش به خدمت امام صادق (علیه السلام) رسید و عرض کرد: من براى این گریه مى کنم که او غریبانه مُرد. حضرت فرمودند: او غریب نیست؛ ابوعبیده از ما اهل بیت است. شاید عجیب ترین این افراد، جناب سعد بن عبدالملک که از نوادگان مروان ملعون است میباشد. وی به سبب حسن اختیار و نیکی خصال، نسبش عوض شده و از بنی امیه «علیهم اللعنة» به بنی فاطمه (علیهم السلام) هجرت کرد. ابوحمزه گوید: سعد بن عبدالملک که از فرزندان عبد العزیز بن مروان بود و حضرت باقر (علیه السلام) او را سعد الخیر مینامیدند؛ خدمت آن جناب رسید؛ پس شروع کرد مانند زنان مصیبت زده اشک ریختن. امام (علیه السلام) به او فرمودند: چرا گریه میکنى؟ عرض کرد: چرا گریه نکنم و حال اینکه در قرآن مرا از شجره ملعونه (بنى امیه) شمرده اند؟ امام (علیه السلام) فرمودند: تو از آنها نیستى؛ تو از ما اهلبیتی. مگر نشنیده اى این آیه را که خداوند از قول ابراهیم نقل میکند: «فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی» یعنی هر که پیرو من باشد از من است. فضیل بن یسار نهدى، مکنّى به ابو القاسم نیز از اهلبیت شده است. بنابر روایتی، هرگاه حضرت صادق (علیه السلام) به فضیل مینگریستند، میفرمودند: مژده بده انسانهای خاشع را. هر که دوست دارد مردی از اهل بهشت را ببیند، به این مرد نگاه کند. و یا میفرمودند: زمین به فضیل بن یسار، آرامش و اُنس میگیرد. راوی گوید: چون فضیل بن یسار از دنیا رخت بربست غسل دهنده ی پیکرش را دیدم و او به من گفت: زمانی که بدن فضیل را غسل میدادم او خود، عورتش را میشست و اجازه نمی داد که من به او دست بزنم. پس من این خبر را خدمت حضرت صادق (علیه السلام) عرض کردم و حضرتش فرمودند: خدا رحمت کند فضیل بن یسار را او از ما اهلبیت بود. یونس بن یعقوب این یار جلیل القدر. سه امام معصوم؛ یعنی امام صادق و امام کاظم و حضرت رضا (علیهم السلام) هم در همین زمره است. او در ایام حیات حضرت رضا (علیه السلام)، در مدینه وفات کرد، و آن حضرت امر فرمودند که حنوط و کفن و جمیع مایحتاج او را آماده کردند، و امر فرمودند تا دوستانشان و دوستان پدر و جدّشان بر جنازه اش حاضر شوند، پس او را در بقیع دفن نمودند. محمد بن ولید از صفوان بن یحیی نقل کرده که گفت: به حضرت رضا (علیه السلام) عرض کردم: فدایتان گردم! بسیار خوشحال شدم از آن لطف و محبتی که در حق یونس در زمینه ی تکفین و تدفینش نمودید. حضرت فرمودند: لطف الهی را درباره ی او مشاهده نما که او را از عراق به جوار پیامبر خود انتقال داد. و نیز از محمد بن ولید روایت شده که گفت: روزی بر سر قبر یونس رفته بودم که صاحب مقبره (مباشر قبرستان بقیع) نزد من آمد و گفت: این شخص کیست که حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) به من امر فرموده اند که بر قبر او چهل ماه، هر روز یک مرتبه آب بپاشم؟ و ادامه داد: سریر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نزد من است، و هرگاه کسی از بنی هاشم بمیرد از آن سریر در شبش صداهایی میشنوم؛ پس میفهمم که کسی از ایشان مرده و با خود میگویم: یعنی چه کسی از ایشان مرده است؟ و چون صبح میشود آن وقت میفهمم. اتفاقاً در شب وفات این مرد نیز، سریر صدا کرد، من گفتم: چه کسی از ایشان مرده است؟ کسی که از ایشان بیمار نبود! ولی همین که روز شد، نزد من آمدند و سریر را گرفتند، و گفتند: این شخص وفات کرده است. آری! این شخصِ دفّان اشتباه نکرده بود؛ زیرا امام صادق (علیه السلام) سالها پیش به یونس فرموده بودند: انّما أنت رجل منّا اهل البیت. تو از ما اهلبیتی.
این بزرگانی که نامشان برده شد هیچکدام از ذریه ی آل محمد (علیهم السلام) نبودند و هیچ یک در صلب پاک ایشان جای نداشتند؛ ولی به خاطر حسنِ عمل و تقوی و عقیده ی سالم، در این دنیا به جرگه ی اهلبیت (علیهم السلام) پیوسته و در زمره ی علویّون و فاطمیّون داخل شدند. برعکسِ ایشان، زیاد بوده اند کسانی که به ظاهر در صلبی پاک قرار داشته و از سادات و بنی هاشم بوده اند؛ ولی میل به دنیا و افتادن در دام شیطان، این شرافت را از ایشان دور کرده، به چاه جهنمشان افکنده است. مگر داستان زید، برادر امام رضا (علیه السلام) را نشنیده اید که حضرت قسم یاد کردند تا زنده اند با او سخن نگویند. از حسن بن على وشاء بغدادى روایت است که گفت: در خراسان در مجلس حضرت على بن موسى الرضا (علیه السلام) و در حضور ایشان بودم، زید بن موسى (برادر حضرت) نیز حاضر بود و جماعتى به آن مجلس وارد شدند. زید بر آنان فخر میکرد و میگفت ما چنین و چنانیم. حضرت ابوالحسن الرضا (علیه السلام) که مشغول سخن گفتن با گروهی بودند، چون گفتگوى زید را شنیدند، روى به او کرده و فرمودند: اى زید! آیا سخنان نقّالان کوفه که گفته اند "حضرت فاطمه (علیها السلام) پاکدامن بود و خدا آتش را بر ذریه ی او حرام کرده" تو را مغرور نموده است؟ به خدا قسم که این شأن نیست مگر از براى حسن و حسین و فرزندانی که بدون واسطه از آن بانوی معصومه به دنیا آمده اند؛ اما اینکه موسى بن جعفر (علیه السلام) خدا را اطاعت کند، روز را روزه بگیرد و در شب عبادت کند و تو نافرمانى او کنى؛ و چون روز قیامت وارد شوید در نزد خدا مساوى باشید؛ هر آینه تو بدون جهت، عزیزتر از او خواهى بود.! همانا على بن الحسین (علیهما السلام) میفرمود که از براى نیکوکار ما دو بهره از پاداش و از براى بدکار ما دو برابر عذاب است. سپس رو به من کرده و فرمودند: اى حسن! این آیه شریفه را قرائت میکنید: «یا نُوحُ إِنَّهُ لَیسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صالِحٍ» عرض کردم... معنى آیه این چنین مى شود که فرزند نوح از عمل نوح نبود؛ بلکه عمل کسى است که بدکار بوده است؟ (یعنی پسر نوح حقیقتا فرزند یک انسان بدکردار بوده و حلال زاده نبوده تا واقعاً پسر نوح باشد) آن بزرگوار فرمودند: البته این طور نیست؛ زیرا آن فرزند از نوح بوده است؛ لیکن چون معصیت خدا کرد خداوند او را از پدرش نفى کرد و همین طور است هر کسى که (به ظاهر) از ما اهل بیت است؛ ولی خدا را اطاعت نمی کند؛ پس از ما نیست و تو هر گاه خدا را اطاعت کنى از ما اهل بیت خواهى بود. روایت فوق به طور کامل، مقصود ما را میرساند و ظاهر؛ بلکه نص در مدعای ماست. شاید زبیر بن عوام در سرلوحه ی این افراد شقاوتمند باشد. او که هم از بنی هاشم بود و هم از اهلبیت؛ به سبب سوء عمل و عقیده اش از ایشان جدا شد و طینتش متحول گشت. بله! زبیر یکی از کسانی بود که در دفن حضرت زهرا (علیها السلام) شرکت داشت و گویا از اهلبیت (علیهم السلام) محسوب میشد که به او رخصتِ مشارکت در این مراسمِ خصوصی را دادند؛ ولی با کمال تأسف، عاقبت به خیر نشده و به چاهِ هلاکت، سقوط کرد. جریان زبیر به ما میفهماند که امکان سلب شرافت سیادت، در این دنیا وجود دارد همانطوری که امکان نیل به آن نیز در دسترس است. ابوبصیر گوید: از امام پنجم حضرت باقر (علیه السلام) شنیدم که میفرمودند: زبیر همواره از ما اهلبیت بود تا آنکه پسرش عبداللّه به سن بزرگی رسید. زبیر همان کسی بود که سرش را تراشید و ندا میداد که جز با علی (علیه السلام) بیعت نخواهیم کرد و عمر شمشیر او را گرفت و شکست. به خدا عجیب است که کسی چون سعد بن عبدالملک که روزی از بنی امیه بوده بتواند خود را از اهلبیت (علیهم السلام) گرداند و کسی چون زبیر که روزی از اهلبیت (علیهم السلام) بوده به خاطر سوء اختیارش و تبعیت از فرزند نابکارش از ایشان جدا شده، و دوزخی شود!. پناه به خدا میبریم از بدی عاقبت. سورة بن کلیب گوید: امام باقر (علیه السلام) راجع به قول خداى عزوجل «و روز قیامت کسانى را که درباره ی خدا دروغ گفته اند رو سیاه بینى» پرسیدم؛ فرمودند: منظور کسى است که بگوید من امامم و امام نباشد. عرض کردم: اگر چه علوى باشد؟ فرمودند: اگر چه علوى باشد. (دو مرتبه با تعجب) پرسیدم: اگر چه از اولاد على بن ابى طالب (علیه السلام) باشد!؟ فرمودند: اگر چه فرزند علی بن ابی طالب (علیه السلام) باشد. حسین بن مختار گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: قربانتان شوم! تفسیر این آیه چیست؟ «روز قیامت کسانى را که به خدا دروغ بستند میبینى که روی هایشان سیاه شده». فرمودند: این آیه درباره ی کسى است که خود را امام داند و امام نباشد، عرض کردم: اگر چه از فرزندان فاطمه و على (علیهما السلام) باشد؟ فرمودند: اگر چه از فرزندان فاطمه و على (علیهما السلام) باشد. عده ای از سادات در طول تاریخ، خود را به ناحق امام نامیده و یا دیگران ایشان به این وصفِ مهم خوانده و آنها بدان راضی بوده اند. گروهی نیز چون زید، برادر حضرت رضا (علیه السلام) که جریانش گذشت و یا سادات زیدیّه و حَسنیّه از گذشته تا به حال، بی اجازه ی امامِ خویش بر ضد دستگاه جور، قیام کرده اند؛ اینها همه سلب سیادت گشته و در اصطلاحِ عوام، ناسیّد خوانده شده و محکوم به نارند. قطعاً کسی که از ذریه ی فاطمه (علیها السلام) و طینتِ آل اللّه باشد به جهنم نخواهد رفت و چون حضرات معصومین (علیهم السلام) به ایشان وعده ی دوزخ داده اند؛ پس قطعا از این شرافت، مسلوب و طینتشان مبدّل شده است و چون، طینت بهشتی وارد جهنم نخواهد شد؛ پس طینتشان سجینی شده و به دوزخ میروند. همه ی اینها فرمایشات اهلبیت (علیهم السلام) است که از نظر شما گذشت. حمزه و محمّد دو فرزند حُمران گفته اند: با گروهى از بزرگان اصحاب امام صادق (علیه السلام) در محضر مقدّس آن حضرت بودیم و پدر ما، حمران بن أعین هم در میان ما بود. ما سخت سرگرم مناظره و بحث بودیم و حمران ساکت بود و هیچ نمى گفت، امام صادق (علیه السلام) به او فرمودند: حُمران چه شده است که سخنى نمى گویى؟ عرض کرد: سرورم! من با خود عهد کرده ام، در انجمنى که شما حضور داشته باشید سخن نگویم. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: من به تو اجازه مى دهم که بگویى، شروع کن (بگو)! آنگاه حُمران گفت: گواهى مى دهم که نیست معبود بر حقّى جز خدای یگانه که شریکى ندارد، نه همسرى گرفته و نه فرزندى دارد، و از دو حدّ خارج است: یکى؛ نبودن، و دیگرى شبیه بودن به موجودى. و در افعال بندگان سخن حقّ، بین این دو گفته است (جبر و تفویض) نه جبر است و نه تفویض یعنى اختیار است. و گواهى مى دهم که محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) بنده و پیامبر اوست، که فرستاده است وى را همراه با هدایت (که قرآن، محض هدایت است) و به دین درست (که اسلام آئین حقّ است) تا آشکار سازد و غالب گرداند آئین خویش را بر همه دین ها، و احکام آنها را منسوخ سازد، هر چند مشرکان مایل نباشند، و گواهى مى دهم که بهشت حقّ است و آتش جهنّم حقّ، و بر انگیخته شدن پس از مرگ حقّ است، گواهى مى دهم که یقینا حضرت على (علیه السلام) حجّت خداست بر مخلوقش، و مردم نمى توانند آن را نادیده بگیرند و پس از او حسن (علیه السلام)، و بعد از او حسین (علیه السلام) سپس علىّ بن الحسین (علیه السلام)، بعد محمّد بن على (علیه السلام)، و پس از ایشان شما، اى سرور من، امام و حجت خدایید!. وقتى سخنش به اینجا رسید حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند: مقیاس حقّ، مقیاس حُمران است، و ادامه دادند: اى حُمران «مِطمَرى» بین خودت و جهان کشیدى. گفتم: آقاى من «مِطمَر» چیست؟ فرمودند: شما آن را (شاقول یا) ریسمان بنّایى مى نامید. پس هر کسی که تو را در این امر مخالفت نماید، زندیق و بى دین است. حمران گفت: و اگر چه نژاد او به حضرت على (علیه السلام) و فاطمه (علیها السلام) برسد؟ امام (علیه السلام) فرمودند: حتّى اگر تبارش محمّدى و علوی و فاطمی باشد. خلاصه ی گفتار ما در این بخش، چنین شد که در عالم ذرّ هر که به محبت حضرت زهرا (علیها السلام)، شوهر و فرزندانشان سبقت گرفت؛ خدا او را در صلب ایشان قرار داد و در این دنیا به شرف سیادت نائل شد. حال اگر در این دنیا همان راه را طی نمود که خوشا به حالش؛ اما اگر مسیر را کج رفت و میثاق را فراموش نمود، امکان اینکه سیادت از او سلب و ندای "انه لیس من اهلک" بر او سر داده شود وجود دارد؛ پس طینتش را تبدیل کرده و در قیامت با محمد و آل او (علیهم السلام) نخواهد بود. شیعیانی هم که در عالم ذرّ از مسابقه ی محبت حضرت زهرا (علیها السلام) عقب افتادند، بدانند که هنوز در دنیا امکان الحاق به سادات آل محمد (علیهم السلام) وجود دارد و به همان کیفیتی که از کسی سلب سیادت میشود، امکان اعطای سیادت نیز وجود دارد. آنهایی که در این دنیا، کم کاری عالم ذرّ را جبران نمایند، امکان الحاقشان به شجره ی طیبه ی اهلبیت (علیهم السلام) ممکن خواهد بود و این الحاق، مشخص نخواهد شد مگر به استماع از امام (علیه السلام) پس از ظهور و یا در سرای قیامت که ندای "أَینَ الفاطمیُّون" سر داده شود. منابع. السرائر. رجال کشی. امالی مفید. امالی طوسی. الاختصاص. وقعة صفین. کافی. معانی الاخبار. الاصول السته عشر. بحارالانوار. اخبار الرضا (علیه السلام). عیون اخبار الرضا (علیه السلام)
جهاد با نفس
حدیث :
- امام زین العابدین علیه السلام فرمود: هر کس به آنچه که خداوند بر او واجب ساخته است عمل کند از بهترین مردمان است و کسى که از آنچه که خداوند بر او حرام نموده دورى کند از عابدترین مردم است و کسى که به آنچه خداوند قسمت او کرده قانع باشد از بى نیازترین مردمان است.
حدیث :
- امام سجاد علیه السلام فرمود: کسى که به آنچه خداوند بر او واجب ساخته عمل کند از بهترین مردمان است .
حدیث :
- امام صادق علیه السلام در مورد گفتار خداى عزوجل : (شکیبایى کنید و یکدیگر را به شکیبایى سفارش کنید و به یکدیگر بپیوندید) فرمود: شکیبا باشید بر انجام واجبات و یکدیگر را در معصیتها به صبر سفارش کنید و بر محور امامان علیه السلام به یکدیگر، بپیوندید.
حدیث :
- امام صادق علیه السلام فرمود: خداى تبارک و تعالى فرمود: بنده من با من به دوست داشتنى تر از (انجام ) آنچه که بر او واجب کرده ام دوستى نکرده است.
سکوت
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله ـ در اندرز به ابوذر ـ فرمود : چهار چیز است که جز مؤمن به آنها دست نمى یابد : خاموشى که گام نخست عبادت است ··· .
امام على علیه السلام : خاموشى، نشانه هوشمندى و میوه خرد است .
امام على علیه السلام ـ در بیان نشانه پرهیزگار ـ فرمود : اگر خاموشى گزیند ، در اندوه فرو نرود و اگر بخندد ، صدایش را بلند نمى کند .
کجا سکوت کنیم؟ وقتی می خواهید از کسی غیبت و بدگویی کنید اگر حرف هایتان با طرف مقابل، به جایی رسید که رنگ و بوی غیبت و بدگویی گرفت حتما سکوت کنید ویا موضوع حرف را عوض کنید.
خاموشی زبان، سایه سلامت انسان است.